جدول جو
جدول جو

معنی تحمیل - جستجوی لغت در جدول جو

تحمیل
کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن، پیغام
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
فرهنگ فارسی عمید
تحمیل
(اِ)
بار برنهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چیزی را بر دیگری حمل کردن. (فرهنگ نظام). بارنهادگی و زیرباربردگی. (ناظم الاطباء) ، فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). کسی را برداشتن فرمودن. (آنندراج). کسی را واداشتن بر چیزی. (فرهنگ نظام) ، شغلی از کسی درخواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تحمیل حاجت، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : چون به خدمت سلطان رسید و آن تحمیلات را ادا کرد استاد بوبکر در حضرت بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 431)
لغت نامه دهخدا
تحمیل
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تحمیل
((تَ))
بار کردن، کاری را به زور به عهده کسی گذاشتن
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
فرهنگ فارسی معین
تحمیل
تکلیف، نامیل خواهی، گردن باری، مجبورسازی، واداشتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحمیل
فرضٌ
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به عربی
تحمیل
Imposition, Infliction
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تحمیل
infliger, imposition
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تحمیل
завдання , нав’язування
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تحمیل
আঘাত , চাপিয়ে দেওয়া
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به بنگالی
تحمیل
причинение , навязывание
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به روسی
تحمیل
تحمیل
دیکشنری اردو به فارسی
تحمیل
تحمیل , تھوپنا
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به اردو
تحمیل
zarar verme, dayatma
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تحمیل
mateso, kulazimisha
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تحمیل
zadawanie, narzucenie
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به لهستانی
تحمیل
가해 , 강요
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به کره ای
تحمیل
加害 , 押し付け
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تحمیل
Zufügung, Zumutung
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به آلمانی
تحمیل
पीड़ा , थोपना
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به هندی
تحمیل
penderitaan, pemaksaan
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تحمیل
การทำให้เจ็บปวด , การบังคับ
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به تایلندی
تحمیل
toebrenging, oplegging
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به هلندی
تحمیل
infligir, imposición
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تحمیل
infliggere, imposizione
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تحمیل
infligir, imposição
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تحمیل
施加 , 强加
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به چینی
تحمیل
גרימה , הַטָּלָה
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحجیل
تصویر تحجیل
گود چشمی گود افتادن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیلا
تصویر تحمیلا
پذیراندن زورکی زور گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفیل
تصویر تحفیل
گرد آوردن، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمیل
تصویر تکمیل
به پایان رساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحلیل
تصویر تحلیل
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحویل
تصویر تحویل
بهره برداری
فرهنگ واژه فارسی سره