جدول جو
جدول جو

معنی تحمیج - جستجوی لغت در جدول جو

تحمیج(اِ تِ)
چشم در گو افتیدن. (تاج المصادر بیهقی). فروشدن چشم به مغاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به گودی فروشدن چشم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). به گوی فرورفتن چشم. (آنندراج) ، تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط). تیز نگریستن به کسی چنانکه گویی مبهوت است. (اقرب الموارد) ، در چیزی خرد نگریستن، تغییر چهره از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تغییر چهره از خشم و جز آن. (اقرب الموارد) ، چشم را گشاده پیوسته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازقطر المحیط). چشم را گشاده نگریستن. (اقرب الموارد) ، گردانیدن حدقۀ چشم از بیم و وعید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، لاغری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاغر شدن مرد. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تحمیج
تیز نگریستن، گود افتادن چشم، سرخ شدن از خشم زرد شدن از ترس رنگ به رنگ شدن، ترش نگری تند نگاهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحمید
تصویر تحمید
حمد کردن، ستایش کردن، ستودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، سرخ رنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن، پیغام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
احمق شمردن، نسبت حماقت به کسی دادن، کسی را احمق خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحریج
تصویر تحریج
سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدیج
تصویر تحدیج
تیز نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
احمق خواندن، بکسی نسبت حماقت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیص
تصویر تحمیص
صید کردن آهوان را در نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیس
تصویر تحمیس
سخت گیری در دین، خشم انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، خر خواندن، پاره پاره بریدن سرخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمید
تصویر تحمید
مبالغت کردن، پی در پی ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیج
تصویر تسمیج
زشت گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمید
تصویر تحمید
((تَ))
ستودن، ستایش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
((تَ))
سرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
((تَ))
نسبت حماقت به کسی دادن، احمق شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
((تَ))
بار کردن، کاری را به زور به عهده کسی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
Imposition, Infliction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
infliger, imposition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
גרימה , הַטָּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
पीड़ा , थोपना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
penderitaan, pemaksaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
การทำให้เจ็บปวด , การบังคับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
toebrenging, oplegging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
infliggere, imposizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
infligir, imposición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
infligir, imposição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
施加 , 强加
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
zadawanie, narzucenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
завдання , нав’язування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
Zufügung, Zumutung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
причинение , навязывание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحمیل
تصویر تحمیل
加害 , 押し付け
دیکشنری فارسی به ژاپنی