جدول جو
جدول جو

معنی تحصیلی - جستجوی لغت در جدول جو

تحصیلی
آموزشی، یادگیری
تصویری از تحصیلی
تصویر تحصیلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تحصیلی
آموزشی، اکتسابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن، درس خواندن، دانش آموختن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مقابل اجمالی. منسوب به تفصیل. مشروح. مفصل. به تفصیل
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تحلیل. انتزاعی. مجرد، چون هندسۀ تحلیلی، احکام تحلیلی.
- احکام تحلیلی، اصطلاحی است در تقسیم تصدیقات منسوب به کانت و بر طبق این تقسیم احکام بر دو گونه خواهند بود: تحلیلی و ترکیبی. احکام ترکیبی آنهایی هستند که در آنها محکوم ٌبه بطور ضمنی در محکوم علیه موجود است. مثال: تمام اشعۀ دایره با هم مساوی هستند. مثال دیگر: جسم دارای سه بعد است. (از روانشناسی تربیتی تألیف علی اکبر سیاسی صص 240- 241).
- هندسۀ تحلیلی، اساس این هندسه بر مبنای مطالعۀ هندسی بوسیلۀ روشهای جبری قرار دارد که آنرا آنالیز گویند و این گونه تحقیق عبارت از تعیین نقطه و اشکال هندسی و منحنیهای گوناگون بوسیلۀ اعداد جبری و دستگاه مختصات است. و رجوع به دایرهالمعارف وان نوسترانس ص 86 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غوره کردن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، شکوفۀ زرد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآوردن زر از کان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رد کردن کلام به محصول آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گرد کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تحصیل دین، جمعآوری آن. (قطر المحیط). ستاندن و جمع نمودن. (فرهنگ نظام). تحصیل علم و چیزی، بدست آوردن آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). کسب و اکتساب. (ناظم الاطباء). در لغت، گردآوردن و در عرف عام گردآوردن دانشها است مطلقاً. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت. (کلیله و دمنه). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. (کلیله و دمنه). همت به تحصیل علم و به تبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه).
پس از تحصیل دین از هفت مردان
پس از تنزیل وحی از هفت قرّا.
خاقانی.
سعدی جفا نبرده چه دانی تو قدر یار
تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است.
سعدی.
تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکنت. (گلستان) ، خلاصۀ چیزی آوردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تمییز. (تاج المصادر بیهقی). پیدا کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (فرهنگ نظام). تمییز فلان، آنچه را حاصل کرده است. (از قطر المحیط).
- تحصیل حاصل، کنایه از دریافت دریافته بود. (انجمن آرا) : این تحصیل حاصل است، در مواردی که مورد طلب موجود باشد. تحصیل حاصل محال است، چنانکه پر کردن ظرف پر محال است:
ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است
حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است.
شبستری.
بود در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل.
شبستری.
گفتن دعای زلف تو تحصیل حاصل است
با خضر کس نگفت که عمرت دراز باد.
الهی.
نظیر:
کی توان کرد ظرف پر را پر.
سنایی.
انایی که پر شد دگر کی پرد.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 541).
، (اصطلاح فن معمی) در نزد اهل معمی عبارت از تحصیل حروف اسم است. رجوع به معمی و کشاف اصطلاحات الفنون شود، (اصطلاح منطق) نزد منطقیان عبارت از قرار دادن قضیه محصله و آن قضیۀ حملیه است که هر یک از موضوع و محمول آن وجودی باشند و سلب نیز از آن خارج باشد یعنی هم از موضوع و هم از محمول، خواه قضیه موجبه باشد، مانند: زید کاتب، و خواه سالبه باشد، مانند: زید لیس بکاتب. و بنام محصله آنرا نامیده اند برای آنکه هر یک از طرفین قضیه وجودی و تحصیل شده میباشند. و بسا باشد که نام محصله را به قضیۀ موجبه و نام بسیطه را به قضیۀ سالبه تخصیص دهند. زیرا بسیط شیئی را نامند که آنرا جزئی نباشد. و حرف سلب هرچند در قضیه موجودیت دارد لکن جزء هیچیک از طرفین قضیه محسوب نشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
پاره ای از پارچه، برشی از جامه قطعه ای پارچه، برشی از جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقیقی
تصویر تحقیقی
وارسیده حتمی یقینی بدون شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
مشروح، مفصل
فرهنگ لغت هوشیار
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیری
تصویر تقصیری
بینوایی مانیدگی تهیدستی فقر بینوایی درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیلا
تصویر تحمیلا
پذیراندن زورکی زور گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریری
تصویر تحریری
نویسایی منسوب و مربوط به تحریر (نوشتن نگاشتن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
((تَ))
مفصل، مشروح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
((تَ لِ یا لَ))
قطعه ای پارچه، برشی از جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیلات
تصویر تحصیلات
جمع تحصیل، آن چه در یک موسسه آموزشی تحصیل شده است، آموزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
((تَ))
به دست آوردن، دانش آموختن، کسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیلات
تصویر تحصیلات
آموزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزش، دانش آموزی، دانش اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب، درس خواندن، دانش اندوختن، تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی، اکتساب، جمع آوری، گردآوری
متضاد: تدریس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تحریکی
تصویر تحریکی
Stimulating, Stirring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
Formative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
Descriptive, Descriptively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
beschreibend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحریکی
تصویر تحریکی
stymulujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
описовий , описово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحریکی
تصویر تحریکی
стимулюючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
bildend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحریکی
تصویر تحریکی
anregend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
описательный , описательно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحریکی
تصویر تحریکی
стимулирующий
دیکشنری فارسی به روسی
جزئی، دقیق
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formujący
دیکشنری فارسی به لهستانی