جدول جو
جدول جو

معنی تحذلم - جستجوی لغت در جدول جو

تحذلم
(اَ قَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و مر یتحذلم، ای مر کأنه یتدحرج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ادب پذیرفتن و دانا گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، به تکلف بردباری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
پدر تمیم تابعی است. (منتهی الارب). واژه ی تابعی ریشه در پیروی دارد و در تاریخ اسلام به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر تبعیت کردند و دانش و سنت ایشان را آموختند. این افراد نه تنها ناقلان حدیث بودند، بلکه بنیان گذاران اولیه مکاتب فقهی و تفسیری نیز محسوب می شوند. بسیاری از بزرگان دینی قرون اولیه، شاگردان مستقیم تابعین یا از شاگردان شاگردان آنان بودند.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حذاقت خود را ظاهر کردن و لاف زدن در حذاقت و حاذق نبودن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اظهار حذاقت نمودن و یا ادعا کردن بیش از آنچه دارد. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : ان فلاناً لیتحذلق علینا و فیه حذلقه و تحذلق و هو من المتحذلقین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ)
جمع واژۀ تحلمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تحلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حلم نمودن بی حلم. (زوزنی) (آنندراج). حلم نمودن از خود که نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خواب جعل کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ لِ)
شتابنده. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
حلم نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به تکلف بردباری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، آکنده و فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، تحلم مال، فربه شدن شتران، تحلم ضب و صبی و جراد، پیه ناک شدن سوسمار و کودک و ملخ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). فربه شدن سوسمار و جز آن. (آنندراج) ، تحلم حلم، دعوی دیدن خواب کردن و ندیده بودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تحلم فلان، دعوی خواب دیدن بدروغ کردن. حدیث: من تحلم کلف ان یقعد بین سعیرین. (اقرب الموارد) ، تحلم حلم، استعمال آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بکاشتن خواب را. (شرح قاموس) ، خواب دیدن، در خوابیدن. (شرح قاموس). خواب دیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تحذل بر کسی، مهربان گردیدن بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترسیدن برای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
الاسدی. ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی. جدی جاهلی است. و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایهالارب نویری ص 192)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
کوتاه گرداندام استوارخلقت. (منتهی الارب). دغه
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، بردباری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحذل
تصویر تحذل
دلشوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذلم
تصویر محذلم
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
((تَ حَ لُّ))
بردباری نمودن، حلم ورزیدن، به تکلف بردباری نمودن
فرهنگ فارسی معین
بردباری، حلم ورزی، خواب دیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد