- تحجیل
- گود چشمی گود افتادن چشم
معنی تحجیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب کردن
بهره برداری
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
تیز نگریستن، بسوی کسی
سنگ چینی نشانه نهادن با سنگ زبانزد آگاشتی (آگاشتن ثیت کردن ثبت دادن) زمین مرده را پیش از آبادانی برای گرفتن نورده (قباله) با سنگ چین نشانه می نهند علامت گذاری اراضی موات پیش از آباد کردن آنها
بازداشتن، در پرده کردن
گرد آوردن، آراستن
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
برگردانیدن، تغییر و تبدیل
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
هضم کردن، خرج شدن
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
شتافتن و پیشی نمودن
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
دشنام دادن بد گفتن
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
بر زمین زدن
در پرده کردن، بازداشتن
مهلت دادن، مدت معین کردن
جمع کردن، گرد آوردن، آراستن
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن، پیغام
برگردانیدن، انتقال دادن، جا به جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن، سپردن چیزی به کسی، در علوم ادبی زشت و زیبا
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
اطراف زمینی را علامت گذاشتن یا سنگ چینی کردن
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن
حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن، درس خواندن، دانش آموختن