جدول جو
جدول جو

معنی تحجؤ - جستجوی لغت در جدول جو

تحجؤ
(اِ)
لازم گرفتن چیزی، چنگ درزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، شاد گردیدن، بخیلی کردن به کسی یا چیزی، مولع و حریص شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
رنگین شدن به حنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تحنی ٔ و تحنئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به دست و به کارد زدن، یقال: توجأه بالید و السکین توجؤاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کارد و دست زدن بر موضعی. (از اقرب الموارد). در حدیث ابوهریره: فحدیدته فی بطنه یتوجاء بها فی نار جهنم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ زُ)
هجا کردن حروف را، مثل تهجی. (منتهی الارب) (آنندراج). هجا کردن حروف و هجی نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به چشم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تنجاه تنجوءً او انتجاه انتجاءًبمعنی نجاه، ای اصابه بالعین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا