جدول جو
جدول جو

معنی تحتیه - جستجوی لغت در جدول جو

تحتیه
(تَ تی یَ)
تأنیث تحتی، هر حرفی که در زیر آن نقطه باشد چون یاء (حرف آخر حروف تهجی). تحتانی. رجوع به تحتی و تحتانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
به زیور آراستن، زینت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه زدن، حاشیه دوختن به جامه، حاشیه نوشتن بر کتاب، حاشیه نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِمْ)
مهمانی بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی). مهمانی خانه نو دادن. (منتهی الارب). فراهم ساختن وکیره. یقال: حتر لنا، ای وکر لنا. (اقرب الموارد) ، تحتیر بیت، حتر برای خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به حتر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حی یَ)
بنت سلیمان. محدثه است. (منتهی الارب) (قاموس الاعلام ترکی). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(تَ حی یَ / یِ)
تحیت. تحیه. سلام و تعظیم و تواضع. (ناظم الاطباء) :
محمد ابن اسماعیل کاهلی
چو همنامان به تحمید و تحیه.
سوزنی.
رجوع به تحیت و تحیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تی ی)
منسوب به تحت. (ناظم الاطباء). رجوع به تحتیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ)
بازداشتن دختر را از بازی باکودکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خودرا مستور داشتن و در حجاب آوردن و خودداری کردن از بازی با صبیان. (از اقرب الموارد) ، در پرده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوار و حقیر گردانیدن کسی را و رام گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اقامت کردن در زمستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اقامت کردن در شهری به زمستان. (از المنجد). و رجوع به تشتّی شود، بسنده بودن زمستان را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای سلطان محمد خوارزمشاه که با گورخان برخلاف سلطان هم عهد شده در جنگ سلطان با گورخان از سلطان محمد برگشت. جوینی آرد: و ترتیه که امیری بود از اقربای مادر سلطان به نیابت خود با سلطان سمرقند نامزد کرد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 76). و ترتیه را که امیری بود ازجملۀ اقارب ترکان خاتون به شحنگی سمرقند نامزد فرمود و سلطان متوجه خوارزم گشت. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 81). اصفهبد و ترتیه... با یکدیگر برخلاف سلطان هم عهد شدند و نزدیک گورخان در خفیه رسولی فرستادند که ما با لشکر، روز مصاف از سلطان برگردیم بقرار آنک چون غالب شود خوارزم، ترتیه را مسلم باشد و خراسان اصفهبد را. گورخان نیز به اضعاف آن ایشان را موعود گردانید... (جهانگشای جوینی ج 2 ص 84)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حمایت کردن و بازداشتن چیزی یا کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حمایت و منع کردن چیزی یا کسی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
شکستگی و ناتوانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
برگزیدن چیزی را برای خالص و نفیس بودن آن. (منتهی الارب). اختیار کردن چیزی برای خلوص و برتری آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
بر یکدیگر آغالیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ح ل ی’، بازیور کردن. (تاج المصادر بیهقی). زیور بکردن. (زوزنی). زیوربستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات). زن را زیور پوشانیدن و زیور برای وی ساختن. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، کسی را صفت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات). صفت حلیۀ کسی کردن. (زوزنی). وصف حلیۀ زن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). وصف حلیۀ زن کردن و نعت او. (از قطر المحیط) ، نشان کسی بدادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در نشان کسی تأمل کردن. (تاج المصادر بیهقی). تأمل کردن در نشان زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’ح ل و’، شیرین بکردن طعام. (تاج المصادر بیهقی). شیرین کردن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). شیرین گردانیدن پست را و به این معنی مهموز گفتن خلاف قیاس است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، چیزی بر چشم کسی شیرین کردن. (تاج المصادر بیهقی). به چشم کسی خوش نمودن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ح ن ی’، پیچیدن دست کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، خم دادن چوب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، خراشیدن و پوست باز کردن چوب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، دوتا کردن پشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
از ’ح ن و’، مهربان کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد کوهان شتر گلیم نهادن نشستن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، مجتمع گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مستدیر کردن، حلقه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ح ش ی’، دما بر کسی افکندن. (تاج المصادر بیهقی). تاسه برافتادن و سبب تاسه برافتادن شدن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه بر جامه قرار دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آرایش کردن کنار جامه را با طراز و جز آن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه کردن و حاشیه نوشتن. (آنندراج). نوشتن حاشیه بر کتاب. (ناظم الاطباء). تعلیق حاشیه بر کتاب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حفظ و نگاه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، پناه دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خورانیدن شوربا کسی را اندک اندک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آشامانیدن به کسی شوربا را اندک اندک. (ناظم الاطباء). رجوع به تحسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حی یَ)
راسبیه. محدثه است. (منتهی الارب) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحبیه
تصویر تحبیه
پشتیبانی، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
زیور بستن، نشان کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه نوشتن بر کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
((تَ یِ))
نوشتن حاشیه بر کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
((تَ یِ))
زیور بر نهادن، زینت دادن
فرهنگ فارسی معین
تعلیقه نویسی، تکلمه نویسی، حاشیه نویسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد