جدول جو
جدول جو

معنی تحاصص - جستجوی لغت در جدول جو

تحاصص
(اِ)
تحاص. (ناظم الاطباء). رجوع به تحاص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
به یکدیگر سنگریزه انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و فی فتنه عثمان تحاصبوا فی المسجد حتی ماابصر ادیم السماء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خود را احوص وانمودن. (منتهی الارب). خود را احوص وانمودن کسی، و احوص مردی که دنبالۀ چشم وی تنگ باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
مر یکدیگر چفسیدن مردم در صف، یقال: تراصوا فی الصف، اذا تلاصقوا و انضموا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملصق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر. (المنجد). ملحق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر در صف. (اقرب الموارد). رجوع به تراص ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروریختن موی شتر و حمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قسمت کردن وامخواهان مال را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاصص
تصویر تاصص
مجتمع گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار