جدول جو
جدول جو

معنی تحاجز - جستجوی لغت در جدول جو

تحاجز(اِ تِ)
از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر صلح کردن و از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (آنندراج). تمانع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر صلح کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاجز
تصویر حاجز
مانع، حائل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بر میان بستن ازار. و منه الحدیث: رأی رجلاً متحجزاً بحبل و هو محرم، ای مشدودالوسط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، حجت آوردن و حجت گرفتن. (آنندراج). با یکدیگر حجت آوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کرانه شدن دو گروه از یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحاوز دو فریق، عدول کردن آنان از یکدیگر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم بسخن درپیوستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
خصومت کردن با هم در شعر خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تناشد رجز بین یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
کشش کردن و همدیگر پیکار نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاتل و تبارز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
از یکدیگر باز شده در حرب. (آنندراج). دو گروه از هم باز شدۀ در حرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرزومند به مخالفت. (ناظم الاطباء) ، آن که متعرض می شود و یا مانعی می اندازد در راه دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاجز شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
ظاهراً تنگۀ جبل الطارق: ’قال الحجاری فی موضع من کتابه ان طول الاندلس من الحاجز الی اشبونه الف میل و نیّف’. ثم قال بعد کلام و مسافه الحاجز الذی بین بحر الزقاق والبحر المحیط اربعون میلا’. رجوع به نفح الطیب ج 1 ص 64س 18 و 19 شود، صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح و منتخب گوید: نام منزلی است در راه مکۀ معظمه. ظاهراً این قول درست نباشد و صاحبان صراح و منتخب ’حاجر’ سابق الذکر را با حاجز اشتباه کرده اند
لغت نامه دهخدا
(جِ)
نعت فاعلی از حجز، درآینده میان دو چیز (منتهی الارب). میانجی. میانه. حائل. حاجب. مانع. عائق. دیوار. (دستوراللغه). فصل. حجاز. برزخ: و جعل بین البحرین حاجزا. (قرآن 61/27). آنچه برای دفع آب بر پا شود، مایمسک الماء من شفه الوادی. (دستوراللغه). بازداشت. (دستوراللغه). (مجمل اللغه). ج، حواجز، لبۀ شمشیر. دهانۀ شمشیر. روثه، ستمکاره. (منتهی الارب). ظالم. (اقرب الموارد). ج، حجزه: هم حجزه مسیطرون علی العجزه، ای ظلمه یتسلطون علی العاجزین. و نیز گفته میشود ’انهم حجزه یذبون عن العجزه’، حاجز. مانع. حائل. عائق. حاجب.
- حجاب حاجز، دیافرغما. رجوع به حجاب حاجز شود
لغت نامه دهخدا
دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجز
تصویر تناجز
در گیری پیکار کشت و کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاج
تصویر تحاج
گواه آوردن، دشمنی با یکدیگر هم دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجز
تصویر تراجز
خود ستایی در پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجز
تصویر حاجز
((جِ))
جدا کننده دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل، پرده میان اعضای سینه و اعضای شکم
فرهنگ فارسی معین
دیافراگم، حایل، مانع، جلباب، برزخ، ظالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد