از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر صلح کردن و از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (آنندراج). تمانع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر صلح کردن. (زوزنی)
از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر صلح کردن و از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب. (آنندراج). تمانع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر صلح کردن. (زوزنی)
با هم خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، حجت آوردن و حجت گرفتن. (آنندراج). با یکدیگر حجت آوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
با هم خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، حجت آوردن و حجت گرفتن. (آنندراج). با یکدیگر حجت آوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
به کرانه شدن دو گروه از یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحاوز دو فریق، عدول کردن آنان از یکدیگر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
به کرانه شدن دو گروه از یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحاوز دو فریق، عدول کردن آنان از یکدیگر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
از یکدیگر باز شده در حرب. (آنندراج). دو گروه از هم باز شدۀ در حرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرزومند به مخالفت. (ناظم الاطباء) ، آن که متعرض می شود و یا مانعی می اندازد در راه دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاجز شود
از یکدیگر باز شده در حرب. (آنندراج). دو گروه از هم باز شدۀ در حرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرزومند به مخالفت. (ناظم الاطباء) ، آن که متعرض می شود و یا مانعی می اندازد در راه دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاجز شود
ظاهراً تنگۀ جبل الطارق: ’قال الحجاری فی موضع من کتابه ان طول الاندلس من الحاجز الی اشبونه الف میل و نیّف’. ثم قال بعد کلام و مسافه الحاجز الذی بین بحر الزقاق والبحر المحیط اربعون میلا’. رجوع به نفح الطیب ج 1 ص 64س 18 و 19 شود، صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح و منتخب گوید: نام منزلی است در راه مکۀ معظمه. ظاهراً این قول درست نباشد و صاحبان صراح و منتخب ’حاجر’ سابق الذکر را با حاجز اشتباه کرده اند
ظاهراً تنگۀ جبل الطارق: ’قال الحجاری فی موضع من کتابه ان طول الاندلس من الحاجز الی اشبونه الف میل و نیَّف’. ثم قال بعد کلام و مسافه الحاجز الذی بین بحر الزقاق والبحر المحیط اربعون میلا’. رجوع به نفح الطیب ج 1 ص 64س 18 و 19 شود، صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح و منتخب گوید: نام منزلی است در راه مکۀ معظمه. ظاهراً این قول درست نباشد و صاحبان صراح و منتخب ’حاجر’ سابق الذکر را با حاجز اشتباه کرده اند
نعت فاعلی از حجز، درآینده میان دو چیز (منتهی الارب). میانجی. میانه. حائل. حاجب. مانع. عائق. دیوار. (دستوراللغه). فصل. حجاز. برزخ: و جعل بین البحرین حاجزا. (قرآن 61/27). آنچه برای دفع آب بر پا شود، مایمسک الماء من شفه الوادی. (دستوراللغه). بازداشت. (دستوراللغه). (مجمل اللغه). ج، حواجز، لبۀ شمشیر. دهانۀ شمشیر. روثه، ستمکاره. (منتهی الارب). ظالم. (اقرب الموارد). ج، حجزه: هم حجزه مسیطرون علی العجزه، ای ظلمه یتسلطون علی العاجزین. و نیز گفته میشود ’انهم حجزه یذبون عن العجزه’، حاجز. مانع. حائل. عائق. حاجب. - حجاب حاجز، دیافرغما. رجوع به حجاب حاجز شود
نعت فاعلی از حجز، درآینده میان دو چیز (منتهی الارب). میانجی. میانه. حائل. حاجب. مانع. عائق. دیوار. (دستوراللغه). فصل. حجاز. برزخ: و جَعل بین البحرین حاجزا. (قرآن 61/27). آنچه برای دفع آب بر پا شود، مایمسک الماء من شفه الوادی. (دستوراللغه). بازداشت. (دستوراللغه). (مجمل اللغه). ج، حواجز، لبۀ شمشیر. دهانۀ شمشیر. روثه، ستمکاره. (منتهی الارب). ظالم. (اقرب الموارد). ج، حَجَزَه: هم حَجزَه مسیطرون علی العجزه، ای ظلمه یتسلطون علی العاجزین. و نیز گفته میشود ’انهم حجزه یذبون عن العجزه’، حاجز. مانع. حائل. عائق. حاجب. - حجاب حاجز، دیافرغما. رجوع به حجاب حاجز شود