جدول جو
جدول جو

معنی تجیر - جستجوی لغت در جدول جو

تجیر
پردۀ بزرگ و ضخیم که در وسط حیاط یا اتاق برپا کنند تا قسمتی از آن از قسمت دیگر جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تجیر
(تِ)
دیوار کرباسی خانه خانه دار. (ناظم الاطباء). پردۀ کلفت کرباسی که عموماً در سفربا چادر استعمال میشود. مثال: من در سفر، جلوی چادرتجیر میکشیدم و یک حیاط درست میکردم. (فرهنگ نظام). پردۀ ضخیم که آویخته نیست و بر ستونهای چوبین استوار است، پرده و حجاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تجیر
(تَ)
ثفل که بفارسی کنجاره باشد، لغت عامی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثجیر. رجوع به ثجیر و المعرب جوالیقی ص 93 شود
لغت نامه دهخدا
تجیر
نام طایفه ای از قبیله کنده
تصویری از تجیر
تصویر تجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تجیر
((تَ))
حصیر نیی که دور محوطه نصب کنند
تصویری از تجیر
تصویر تجیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آجیر
تصویر آجیر
(پسرانه)
آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
جاری ساختن آب، روان کردن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجذیر
تصویر تجذیر
ضرب کردن عددی در خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخیر
تصویر تخیر
برگزیدن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجریر
تصویر تجریر
نیک کشیدن بسیار کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثجیر
تصویر تثجیر
پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیف
تصویر تجیف
مردار گشتن، بویناکی مردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجور
تصویر تجور
افتادن، منهدم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیر
تصویر تبیر
دهل و نقاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجبیر
تصویر تجبیر
شکسته بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجذیر
تصویر تجذیر
از بیخ بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیر
تصویر تجدیر
سزاوار گردانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایر
تصویر تایر
لاستیک رویی چرخ اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجبر
تصویر تجبر
گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانها، تاجرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیر
تصویر تمیر
مرغ مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
آب روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصیر
تصویر تصیر
باب مانی همانند پدر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسیر
تصویر تسیر
گشت گشت وگذار
فرهنگ لغت هوشیار
مرغوایش (مرغوا فال بد) تطیر در تازی نیز وایش (فال) به مرغ است و مرغوا وای بد از روی پرواز مرغ فال بدزدن مرغوا زدن ، فال بدزدن بفال بد گرفتن، مرغوا، جمع تطیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجیر
تصویر تشجیر
شاخ و برگ کشیدن نگاشتن: دارو درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیر
تصویر تخیر
بر گزیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ چینی نشانه نهادن با سنگ زبانزد آگاشتی (آگاشتن ثیت کردن ثبت دادن) زمین مرده را پیش از آبادانی برای گرفتن نورده (قباله) با سنگ چین نشانه می نهند علامت گذاری اراضی موات پیش از آباد کردن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر
تصویر اجیر
مزدور، مزد بگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغیر
تصویر تغیر
برگردیدن از حال خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر
تصویر اجیر
مزدور، دست نشانده، مزد بگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانان، سوداگران
فرهنگ واژه فارسی سره
جوانه
فرهنگ گویش مازندرانی