جدول جو
جدول جو

معنی تجی - جستجوی لغت در جدول جو

تجی
تیزی، لبه ی برنده، هر چیزی از آهن که مانند داس یا چاقو تیز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنی
تصویر تنی
(دخترانه)
در گویش مازندران شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تقی
تصویر تقی
(پسرانه)
پرهیزکار، لقب امام جواد (ع)، نام صدر اعظم ناصرالدین شاه مشهور به امیرکبیر
فرهنگ نامهای ایرانی
پردۀ بزرگ و ضخیم که در وسط حیاط یا اتاق برپا کنند تا قسمتی از آن از قسمت دیگر جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
مردار شدن و بوی گرفتن مردار. (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جمع شدن لشکر. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآمدن و جمع شدن. (آنندراج) ، شوریدن دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دیوار کرباسی خانه خانه دار. (ناظم الاطباء). پردۀ کلفت کرباسی که عموماً در سفربا چادر استعمال میشود. مثال: من در سفر، جلوی چادرتجیر میکشیدم و یک حیاط درست میکردم. (فرهنگ نظام). پردۀ ضخیم که آویخته نیست و بر ستونهای چوبین استوار است، پرده و حجاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ثفل که بفارسی کنجاره باشد، لغت عامی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثجیر. رجوع به ثجیر و المعرب جوالیقی ص 93 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ)
بطنی است از کنده و از آنست کنانه بن بشر تجیبی، قاتل عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مراصدالاطلاع و معجم البلدان و حلل السندسیه ج 1 ص 297، و رجوع به تجوب شود
لغت نامه دهخدا
صورتهایی باشد که به جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیرسازند و پزند عروسک، کلمه ای که مرغان را بدان طلبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توی
تصویر توی
اندرون، لا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی، مقابل پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجا
تصویر تجا
تند و تیز، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجر
تصویر تجر
بازرگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنی
تصویر تجنی
گناه بستن، دوراندن، پرهیزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی
تصویر تجلی
ظاهر و منشکف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفی
تصویر تفی
انجیلی
فرهنگ لغت هوشیار
بخش شدن لختش (لخت جز) قسمت شدن بهره شدن: غیر قابل تجزی، جمع تجزیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای که در آن وسایل خیاطی (سوزن نخ انگشتانه و غیره) را جا دهند، دست افزار حجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجی
تصویر تزجی
بس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقی
تصویر تقی
پرهیزگار، ترسنده از خدای
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری از راسته جوندگان که خاص نواحی گرم و معتدل آسیا و افریفا و اروپاست. این جانور نسبتا قوی و جثه اش تقریبا باندازه روباه و دارای تیرهای نوک تیز و بالنسبه طویلی است که سطح پشت وی را فرا گرفته خار پشت تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدجی
تصویر تدجی
شبتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری
تصویر تری
رطوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیف
تصویر تجیف
مردار گشتن، بویناکی مردار
فرهنگ لغت هوشیار
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجی
تصویر تحجی
زمزمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیج
تصویر تیج
برگ نو بر آمده از درخت جوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیر
تصویر تجیر
نام طایفه ای از قبیله کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیر
تصویر تجیر
((تَ))
حصیر نیی که دور محوطه نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجلی
تصویر تجلی
نمود
فرهنگ واژه فارسی سره