- تجور
- افتادن، منهدم شدن
معنی تجور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ریشه پارسی پایتابه پوشیدن (پایتابه جوراب) گوراب پوشیدن جورب تازی گشته گوراب
افتاده، نابود از میان رفته، بر پهلو خفته
انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
بازرگانان، سوداگران
خشت پخته، آجر
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
مدور بودن بودن چیزی
گونه گونی -1 گونه گونه شدنگوناگون گشتن حال بحال شدن، گوناگونی، جمع تطورات
شرمندگی
فریاد کردن
صورت و پیکر گردیدن چیزی
هم پستایی (پستا نوبت)، سپنج ستدن (سپنج عاریت)
دامن بر چیدن، بر زمین افتادن، چکیدن
آمدن و رفتن
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
تیوای بی باکی نترسی بی پروایی، فرو ریختن ساختمان، مردانگی، شکستن سرما منهدم شدن فرو ریختن بنا، بی باکی کردن بی پروایی کردن، بی باکی بی پروایی گستاخی، جمع تهورات
تریشه که بدان آتش افروزند هیمه سوخت هر چه تنور بدان بر تفسانند بانگ کردن نالیدن ماده شتر، کلند نهادن سگ را
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
بازرگانها، تاجرها
بر جوشیدن، برانگیختن، برخاستنن گرد، برآمدن دود
نام طایفه ای از قبیله کنده
از ریشه پارسی گوهر داشت جوهر داشتن، جوهریت حقیقت جوهری اشیا. یا تجوهراشیا. ذاتیات و حقایق جوهری اشیا آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد
گرد آمدن
کاواکش، درون رفتن
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
سعی کردن
تحمل کردن، چشم پوشی
زیان، تنبلی، مرگ و میر
دلیر کردن و دلیر شدن
گردنکشی کردن
همسایگی، همسایه بودن با یکدیگر همسایگی کردن، همسایگی
عنصری غیر فلز، جامد، براق، نقره فام و سخت با خواص شبیه گوگرد که در ۴۲۰ درجه حرارت ذوب می شود و در رنگی کردن شیشه ها و سرامیک ها و در ساخت آلیاژها کاربرد دارد، تلوریوم
خود را بزرگ نشان دادن، تکبر