جدول جو
جدول جو

معنی تجهضم - جستجوی لغت در جدول جو

تجهضم
(اِ تِ)
بزرگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعظم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغطرس. (اقرب الموارد) ، تجهضم الفحل علی اقرانه، ای علاهم بکلکله. (منتهی الارب) (قطر المحیط). بلند شدن فحل بر کلکل ماده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهم
تصویر تجهم
رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، عبوس، سخت رویی، ترش رویی، تندرویی، عبس
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوش آمدن. (زوزنی). ترشرویی کردن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناخوش کردن و ترشرویی کردن با کسی. (آنندراج) : تجهمه و تجهم له ، استقبله بوجه کریه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : الدهر یتجهم الکرام، به آرزوی خود نرسیدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بدهان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَوْ وُ)
بیداد کردن. (تاج المصادر بیهقی). ستم نمودن، خشم گرفتن بر کسی، منقاد شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم آمدن از خصم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، راضی شدن از کسی بدون نصفت، خوار داشتن ونرم گردانیدن و شکستن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهضم
تصویر تهضم
ستمدیدگی، خشمگینی، گردن نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهم
تصویر تجهم
ترشروئی
فرهنگ لغت هوشیار