جدول جو
جدول جو

معنی تجهجه - جستجوی لغت در جدول جو

تجهجه(اِ تِ)
بازبماندن. (از منتهی الارب) (آنندراج). کف ّ. امتناع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
از ’ج ه و’، فراخ گردانیدن زخم سر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراخ گردانیدن جراحت و شکستگی سر را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ جَهْ)
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب). شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ)
حکایت آواز کردن وقت کارزار. (منتهی الارب). حکایت صوت الکرد عندالقتال. (اقرب الموارد) ، زجر کردن شتر به لفظ هج. (منتهی الارب) ، حکایت بانگ مرد که بر شیر بانگ زند. (اقرب الموارد). بانگ برزدن بر دده. (منتهی الارب) ، پیاپی بانگ کردن شتر، متابعت فحل را در هدیر وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا