جدول جو
جدول جو

معنی تجمجم - جستجوی لغت در جدول جو

تجمجم(اِ)
سخن ناپیدا گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). سخن ناهویدا گفتن. (زوزنی) ، اقدام نکردن بر کاری. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تجمجم
من من کردن
تصویری از تجمجم
تصویر تجمجم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ لَ)
انبوه گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، پیمودن پیمانۀ سربرآورده را بعد پری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیمانه را لبریز گذاشتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
افتادن مرد. (اقرب الموارد). افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچاه فروافتادن چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بچاه فرورفتن، شکسته و ویران گردیدن. به آخر رسیدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درآمدن وحشی درجای باش خود و فراهم گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار نوشیدن و خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمجم
تصویر جمجم
گیوه
فرهنگ لغت هوشیار