جدول جو
جدول جو

معنی تجلبب - جستجوی لغت در جدول جو

تجلبب
(اِ)
جلباب پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به جلباب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ جَ بِ)
جلباب پوشنده: (بلاد خراسان) از پیرایۀ وجود متجلببان جلباب علوم و متحلیان به حلیت هنر و آداب خالی شد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تجلبب و جلباب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، زجر کردن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، باز داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، پستان ناقه به پشم و گل اندودن تا بچه شیر نخورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَنْ نُ)
دامن چیدن و میان دربستن و آمادۀ کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلبب
تصویر تلبب
آماده کاری آمادگی میان بربستن
فرهنگ لغت هوشیار