مانند تجعثم بمعنی درگرفته و فشرده شدن و فراهم آمدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ترنجیده و درهم کشیده شدن و فراهم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مانند تجعثم بمعنی درگرفته و فشرده شدن و فراهم آمدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ترنجیده و درهم کشیده شدن و فراهم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ترنجیدن و درهم کشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فشرده شدن و داخل شدن بعضی در بعض دیگر. تجعثن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تجعثن شود
ترنجیدن و درهم کشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فشرده شدن و داخل شدن بعضی در بعض دیگر. تجعثن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تجعثن شود
مجعثن الخلق، گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرس مجعثن الخلق، اسبی که به ریشه درخت شبیه است در تنومندی و فربهی و پیه ناکی. (از ذیل اقرب الموارد)
مجعثن الخلق، گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرس مجعثن الخلق، اسبی که به ریشه درخت شبیه است در تنومندی و فربهی و پیه ناکی. (از ذیل اقرب الموارد)