جدول جو
جدول جو

معنی تجشئه - جستجوی لغت در جدول جو

تجشئه
(اِ)
به آروغ آوردن. (زوزنی). آروغ دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
به آروغ آوردن. (تاج المصادر بیهقی). تجشئه. رجوع به تجشئه و تجشؤ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره پاره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قسمت کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسنده کنانیدن از چیزی به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
دلیر کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مصدر قیاسی از باب تفعیل، دلیر کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دلیر گردانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُ)
بپروردن و ببالاییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پروردن و زنده کردن و گولانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پروردن. (اقرب الموارد) : نشّی ٔ (مجهولاً) تنشئهً، آفرید و زیست و گوالید و جوان گشت. و قراءالکوفیون او من ینشاء (بفتح شین). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا