جدول جو
جدول جو

معنی تجدیل - جستجوی لغت در جدول جو

تجدیل
بر زمین زدن کسی را بر زمین زدن
تصویری از تجدیل
تصویر تجدیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
تغییر چیزی به جای چیز دیگر، عوض کردن شخصی با شخص دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدیل
تصویر تعدیل
راست کردن، برابر کردن، دو چیز را با هم مساوی کردن، هم وزن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
نو کردن، تازه کردن، از سر گرفتن امری یا کاری، از نو آغاز کردن،
درسی که در آن نمرۀ قبولی کسب نشده است، تکرار
تجدید مطلع: در علوم ادبی آوردن مطلع دیگر در یک قصیده به واسطۀ ناتمام ماندن مقصود و مطلب یا تنگی قافیه
تجدید فراش کردن: دوباره زن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
بزرگداشت، بزرگ داشتن، کسی را گرامی داشتن، احترام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
کسی را نادان شمردن، به نادانی منسوب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجدیر
تصویر تجدیر
سزاوار گردانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجحیل
تصویر تجحیل
بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
نو کردن از سر گرفتن نو گری نو کردن از سر گرفتن از نو ساختن، نو سازی از سر گیری، جمع تجدیدات. یا تجدید چاپ (طبع)، از نو چاپ کردن (کتابی یا رساله ای)، یا تجدید نظر. در امری یا نوشته ای دوباره نظر کردنظنرا مورد بررسی مجدد قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیع
تصویر تجدیع
زندانی کردن بنداندن، اندام بری بریدن لب گوش یا بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیف
تصویر تجدیف
ناسپاسی اندک شمری خدا داده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زینت کردن، نیکو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
کسی را نادان شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
بدل کردن، عوض کردن چیزی به چیزی، تحویل و تعویض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدیل
تصویر تعدیل
راست کردن، عادل خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدجیل
تصویر تدجیل
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدیل
تصویر تعدیل
((تَ))
راست کردن، معتدل کردن، تقسیم کردن از روی عدالت، راست کار خواندن، پارسا داشتن، کم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
((تَ))
نادان شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
((تَ))
نو کردن، از سر گرفتن، نوسازی، از سرگیری، خاطره به یاد آوردن آن، فراش دوباره زن گرفتن، نظر بررسی مجدد، قوا سر و سامان دادن تجهیزات و افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
((تَ))
بزرگ داشتن، احترام گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
((تَ))
زینت دادن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
((تَ))
دیگرگون کردن، بدل کردن، دگرگون سازی، جمع تبدیلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
از سر گیری، دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعدیل
تصویر تعدیل
Extenuation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجدید
تصویر تجدید
Replenishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пополнение
دیکشنری فارسی به روسی
відновлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی