تیز در کسی نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و چشم وانگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تیز در کسی نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و چشم وانگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
هنگام و حین. (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجره السعدی: العاطفون تحین ما من عاطف والمطعمون زمان این المطعم. (اقرب الموارد). و گاه بر آن (حین) تا زیاده کنند و گویند تحین. (منتهی الارب)
هنگام و حین. (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجره السعدی: العاطفون تحین ما من عاطف والمطعمون زمان َ این المطعم. (اقرب الموارد). و گاه بر آن (حین) تا زیاده کنند و گویند تحین. (منتهی الارب)
بددل خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بددل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، منسوب کردن کسی را به بددلی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بددل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسانیدن کسی را، ترسو یافتن کسی را. (از قطر المحیط)
بددل خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بددل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، منسوب کردن کسی را به بددلی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بددل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسانیدن کسی را، ترسو یافتن کسی را. (از قطر المحیط)
به آواز خوش و حزین خواندن، یقال: لحن فی قرائته، ای طرب فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر دادن کلمه است برای زیبائی صدا و این عمل مکروه و بدعت است. (از تعریفات جرجانی) ، به خطا نسبت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به آواز خوش و حزین خواندن، یقال: لحن فی قرائته، ای طرب فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر دادن کلمه است برای زیبائی صدا و این عمل مکروه و بدعت است. (از تعریفات جرجانی) ، به خطا نسبت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند: الا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ فان طبیب الانس اعیاه دائیا. (اقرب الموارد)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند: اَلا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ فان طبیب الانس اعیاه ُ دائیا. (اقرب الموارد)