بسی فاواگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن. (زوزنی). بسیار گردانیدن. (آنندراج). در تاج العروس آرد: و جوّل تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثره کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جوّل البلاد تجویلاً، ای جال فیها کثیراً... (تاج العروس ج 7 ص 266)
بسی فاواگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن. (زوزنی). بسیار گردانیدن. (آنندراج). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثره کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جَوَّل َ البلاد تجویلاً، ای جال فیها کثیراً... (تاج العروس ج 7 ص 266)
تیز در کسی نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و چشم وانگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تیز در کسی نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و چشم وانگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نیرومند و توانا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقول: محلنی یا فلان، ای قونی. (اقرب الموارد) ، واداشتن شیر در وعا. (تاج المصادر بیهقی). قرار دادن شیر در پوست برۀشیرخواره و آن را شکوه نامند. (از اقرب الموارد)
نیرومند و توانا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقول: محلنی یا فلان، ای قونی. (اقرب الموارد) ، واداشتن شیر در وعا. (تاج المصادر بیهقی). قرار دادن شیر در پوست برۀشیرخواره و آن را شکوه نامند. (از اقرب الموارد)