جدول جو
جدول جو

معنی تجبجب - جستجوی لغت در جدول جو

تجبجب
(اِ تِ)
قدید کردن. (زوزنی). توشه گرفتن مرد وشیقه را و آن گوشتی است که آن را یک جوش داده قدید سازند تا دیر ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) : تجبجب الرجل ، قدد اللحم وشیقه. (قطر المحیط). اذا عرضت منها کهاه سمینه فلا تهد منها و اتشق و تجبجب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تا بزانو رسیدن سپیدی دست و پای ستور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رمیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس) ، از جنگ بگریختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گریختن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). گریختن از جنگ. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء) ، سیراب کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیراب کردن مواشی. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خطی از نقره که بر روی معدن دیده شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خط سیم در سنگ معدن. (منتهی الارب). سیم در سنگ معدن. (آنندراج). رگ سیم در سنگ معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا