جدول جو
جدول جو

معنی تجاثی - جستجوی لغت در جدول جو

تجاثی
(اِ)
بر زانو نشستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
قرار ناگرفتن بر جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر جای خود باقی نماندن و از جانبی بجانب دیگر میل کردن. (از قطر المحیط) : تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم ینفقون. (قرآن 32 / 16) ، یکسو شدن. (ترجمان عادل بن علی). بیک سو شدن. (فرهنگ نظام) ، دور شدن. (ترجمان عادل بن علی) (فرهنگ نظام). دوری: و از هر آنچه به خلل خانه و نقصان جاه و غضاضت ملک و شماتت اعداء بازگردد تجافی نمایند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 190). تبرا از موقف تهمت و تفادی از سمت طغیان و تجافی از معرض بغی و عدوان. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 207). ازحرکات و سکنات او تبرا نمود و از معرض عصیان و موقف کفران تجافی جست. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 343) ، برداشته شدن چیزی از جای. (منتهی الارب) (آنندراج). بلند شدن از جای. (ناظم الاطباء) ، برآمدن زین از پشت اسب. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هویدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجالینا، ای انکشف حال کل منا لصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً، انکشف حال کل منهما لصاحبه، آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مرکّب از: ’ج ذو’، زورآزمایی کردن با هم در رفع سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مرکّب از: ’ج ذی’) بیرون آمدن. (از اقرب الموارد)، بیرون آمدن شمشیر. (از قطر المحیط)، بیرون رفتن از میان چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآمدن جرثئه (نای. گلو) و یا آماس کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرثی تجرثیاً، نتأت جرثئته. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
همدیگر بر زانو نشسته. (آنندراج). زانو به زانو نشسته، زانو زده و به روی زانو نشسته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تجازی دین بر کسی، تقاضای وام خود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقاضای وام کردن. (آنندراج) : و کذلک تجازی بدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاداش عمل خواستن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجالی
تصویر تجالی
هویدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجازی
تصویر تجازی
تجاری (درست) بازاری سودایی وامخواهی، پاداشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
((تَ))
بر جای قرار نگرفتن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
سوداگرانه، بازرگانی، سودایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
تجاريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
Commercial, Commercial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commercial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
comercial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
kibiashara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
kommerziell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
комерційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
komercyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
商业的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
comercial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
تجارتی , تجارتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
বাণিজ্যিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commerciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
상업적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
商業的な , 商業的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
מסחרי , מסחרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
коммерческий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
komersial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
เชิงพาณิชย์ , เชิงพาณิชย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commercieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
व्यापारिक , वाणिज्यिक
دیکشنری فارسی به هندی