جدول جو
جدول جو

معنی تثوی - جستجوی لغت در جدول جو

تثوی(اِ)
مهمان کسی شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تثویته، مهمان او شدم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تثوی
مهمان کسی شدن
تصویری از تثوی
تصویر تثوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثنی
تصویر تثنی
دو تا شدن، خمیدن، خم وراست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
تقوا، ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مقیم گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقیم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، مردن: ثوی، بمرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِفْ)
بحث کردن ازعلم قرآن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حجت کردن از علم و احکام قرآن. (آنندراج) : تثویر کتاب، بحث کردن در معانی آن و منه: من ارادالعلم فلیثور القرآن. (اقرب الموارد) ، برانگیختن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن گرد. برانگیختن فتنه و جنگ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). شورانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِفْ)
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردیدن. (آنندراج). برگشتن است که بعد از رفتن باشد. (شرح قاموس)، ایستادن در نماز. (شرح قاموس)، پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد دادن. (آنندراج) : ثوب اﷲ زیداً مثوبه، پاداش داد او را. (اقرب الموارد). ثوبه اﷲ مثوبه. پاداش دهد او را خدا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثوبه مثوبه، یعنی داد خدای تعالی او را مثوبه و پاداش بندگی. (شرح قاموس)، بدل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعویض. (تاج العروس ج 1 ص 169) (اقرب الموارد) عوض دادن. (شرح قاموس). در قطر المحیط تعریض آمده و ظاهراً خطای مطبعه است، تثویب این است که بگوید بعد از اذان صبح و بامگاه الصلوه خیرٌ من النوم دو مرتبه در حالتی که برگردیدن از او ابتدا کردن باشد به او یعنی برگردد بهمان که ابتدا به او کرده و بحث می آید که لفظ مرتین معنی از این عبارتست و این عبارت را درست ازهری ذکر نموده چه در معنی تثویب گفته که تثویب مؤذن آن است که بعد از اذان گفتن میگوید الصلوه رحمکم اﷲ الصلوه پس میخواند مردم را بنماز عوداً بعد بدء. (شرح قاموس). اذان گفتن و بعد اذان بار دیگر خواندن بهر نماز بکلمه الصلوه رحمکم اﷲ یا بکلمه قامت قامت والصلوه خیرٌ من النوم دوبار گفتن در اذان فجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربانگ صبح دو بار الصلوه خیرٌ من النوم گفتن. (آنندراج). در اذان فجر الصلوه خیرٌ من النوم را دوبار گفتن. (قطر المحیط). در محیط مذکور است. که در زمان پیغمبر صلو̍هاﷲ و سلامه علیه مرسوم بود که (در) اذان صبح یا بعد از آن دو نوبت میگفتند ’الصلواه خیرٌ من النوم’ سپس تابعین و اهل کوفه جملۀ مذکوره را به حی علی الصلوه و حی علی الفلاح تبدیل نمودند و آن را دو مرتبه بین اذانین تکرار میکردند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، دعوت کردن مؤذن مردمان را بنماز با گفتن حی علی الصلوه. (قطر المحیط). دعوت بنماز. (تاج العروس ج 1 ص 169). دعوت بسوی نماز. (شرح قاموس). دوبار گفتن دعا را. (قطر المحیط). برخی گفته اند تثویب تکرار دعا باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). در جامعالرموز گوید: تثویب در لغت مکرر ساختن دعا است. (کشاف اصطلاح الفنون)، دوبار خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوبار خواندن است. (شرح قاموس)، بجامۀ خود اشارت کردن فریادخواستن را. (قطر المحیط). نمایاندن جامۀ خود را تادیده شود فریاد خواستن را. (اقرب الموارد). بانگ کنان چادر بر سر کاشتن برای خواندن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثویب دعاء است و این کلمه مأخوذ از ثوب میباشد چه آدمی در حال استغاثه جامۀ خود بجنبش درآورد و دستها بلند کند تا کسی که بسوی او فریاد می فرستد او را ببیند و این عمل کیفیت حال داعی باشد و از کثرت هر دعائی را هم تثویب نامیدند. (کشاف اصطلاحات الفنون)، نافله خواندن بعدفریضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نماز بعد از نماز واجبی هم هست. (شرح قاموس)، پیاپی خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی)، اقامت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط) (تاج العروس ج 1 ص 169)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثور
تصویر تثور
بر جوشیدن، برانگیختن، برخاستنن گرد، برآمدن دود
فرهنگ لغت هوشیار
مان جای گاه جای آرام نام نیزه پیامبر اسلام (ص) جزای نیک دهنده، عطا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثوی
تصویر لثوی
ژمیک بجیک منسوب به لثه: ظاء از حروف لثوی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبوی
تصویر تبوی
نکاح کردن، فرود آمدن و مقیم شدن در آن، جا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثنی
تصویر تثنی
دو تا شدن، بدو در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، ترسیدن از خدا و به معنی توانا شدن، نیرومند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروی
تصویر تروی
سیراب شدن، تفکر و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحوی
تصویر تحوی
گردش گرد شدن گردکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوی
تصویر تسوی
برابرشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویب
تصویر تثویب
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویر
تصویر تثویر
بحث کردن از علم قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویه
تصویر تثویه
مقیم گردانیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
((تَ وا))
پرهیزکاری، اطاعت از خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثوی
تصویر مثوی
((مَ وا))
منزل، مکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثنی
تصویر تثنی
((تَ ثَ نِّ))
خمیدن، دوتا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تروی
تصویر تروی
((تَ رَ وّ))
اندیشه کردن، تأمل کردن در امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
Devoutness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
piété
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
благочестие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
Frömmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
благочестя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
pobożność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
虔诚
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
piedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
pietà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
devoción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
vroomheid
دیکشنری فارسی به هلندی