اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجدداً در آنجاذکر میشود بدون واسطه آن را تثنیه گفتند غالباً گمان دارند که مصنف آن موسی بوده. (قاموس کتاب مقدس)
اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجدداً در آنجاذکر میشود بدون واسطه آن را تثنیه گفتند غالباً گمان دارند که مصنف آن موسی بوده. (قاموس کتاب مقدس)
گردآوردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در زندگانی کسی (را) درود و ثنا گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مدح کردن کسی را و ثنا گفتن بر او در زندگی وی. (از قطر المحیط). ثنا گفتن بر مرد در زندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اصلاح کردن چیزی. (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، افزودن، تمام کردن، بزرگ داشتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شکایت از حال ونیاز خود کردن. (شرح قاموس). شکایت حال و حاجت خود پیش کسی بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بر خوی پدر رفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دوام کردن بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بودن در کاری. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یاری خواستن. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نیکوئی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از لغات اضداد است. (قطر المحیط) (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گردآوردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در زندگانی کسی (را) درود و ثنا گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مدح کردن کسی را و ثنا گفتن بر او در زندگی وی. (از قطر المحیط). ثنا گفتن بر مرد در زندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اصلاح کردن چیزی. (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، افزودن، تمام کردن، بزرگ داشتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شکایت از حال ونیاز خود کردن. (شرح قاموس). شکایت حال و حاجت خود پیش کسی بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بر خوی پدر رفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دوام کردن بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بودن در کاری. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یاری خواستن. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نیکوئی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از لغات اضداد است. (قطر المحیط) (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
کسی را سرود آموختن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گردانیدن خداوند کسی را. (از اقرب الموارد) ، عشق بازی نمودن با زن، ستودن یا نکوهیدن کسی را، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کسی را سرود آموختن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گردانیدن خداوند کسی را. (از اقرب الموارد) ، عشق بازی نمودن با زن، ستودن یا نکوهیدن کسی را، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کنیه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). کنیت نهادن، یقال: کنیت زیداً ابا عمرو و بابی عمرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کنایه کردن به چنین از چنین. (آنندراج). و رجوع به اکتناء شود
کنیه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). کنیت نهادن، یقال: کنیت زیداً ابا عمرو و بابی عمرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کنایه کردن به چنین از چنین. (آنندراج). و رجوع به اکتناء شود
علاج کردن از طنا. (تاج المصادر بیهقی). علاج طنی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، داغ کردن در پهلوی شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
علاج کردن از طنا. (تاج المصادر بیهقی). علاج طنی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، داغ کردن در پهلوی شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تر کردن. (تاج المصادر بیهقی). تر کردن خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را، دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
تر کردن. (تاج المصادر بیهقی). تر کردن خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را، دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
برخی گویند همان نام بثنه است. بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). گندمی است معروف به شام. (مهذب الاسماء). گندمی منسوب به بثنه از نواحی شام. (از اقرب الموارد).
برخی گویند همان نام بثنه است. بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). گندمی است معروف به شام. (مهذب الاسماء). گندمی منسوب به بثنه از نواحی شام. (از اقرب الموارد).