جدول جو
جدول جو

معنی تثنیث - جستجوی لغت در جدول جو

تثنیث(تَ)
موضعی است بسراه از اقامت گاههای ازدشنوءه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانیث
تصویر تانیث
مؤنث بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثنی
تصویر تثنی
دو تا شدن، خمیدن، خم وراست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت می کند، مثنی، ساختن کلمه به صورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
سه بخش کردن، سه قسمت کردن
در مسیحیت قائل بودن به وجود سه اقنوم شامل پدر، پسر و روح القدس
در علم نجوم قرار گرفتن یک سوم دورۀ فلک یعنی چهار برج فاصله میان دو ستاره، تثلیث بعضی از سیارات را سعد دانسته اند مانند تثلیث ماه و مشتری
سه گوشه کردن، سه تایی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بدو درآوردن. (تاج المصادر بیهقی). خم دادن و دوتا گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه سمی المخنث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوتا کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : خنث فلاناً، عطفه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نرم و شکسته گردانیدن. (المنجد) ، نرم گردانیدن سخن. (اقرب الموارد). رجوع به تخنث شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
سه گوشه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، سیکی کردن چنانکه دو برخ بشود و سه یکی بماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه). سه یکی کردن. (کنزاللغات)، طبخ کردن شراب چنانکه ثلث آن بشود. (از قطر المحیط)، نوعی از عطر ساختن که آن را مثلث گویند. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). معجون از عطر کردن که آن را تثلیث گویند. (کنزاللغات)، سه بخش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (کشاف اصطلاحات الفنون)، سه کردن. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (کشاف اصطلاحات الفنون)، خدای عز و جل را سه دانستن چنانکه مذهب ترسایان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- اصحاب تثلیث، ترسایان. مسیحیان. قائلین به اقانیم.
- اهل تثلیث، نصاری، که قائل به سه مبداء و اقنوم پدر و پسر و روح القدس هستند. (فرهنگ نظام). سه گفتن. (شرح قاموس)، سه خلف اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی). ثلث بناقته اذا صر منها ثلاثه اخلاف . (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء)، تثلیث بسر، رسیدن و پختن سوم حصۀ خرما. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تثلیث فرس، بعد مصلی آمدن اسب. (از قطر المحیط) (منتهی الارب). بعد مصلی آمدن اسب رهان. (ناظم الاطباء)، به سه حرکت آمدن حرفی چون قاف در قدوه (ق / ق / ق ) ، (اصطلاح نجوم) واقع شدن ستاره ای است بچهارم برج که ثلث فلک است از ستارۀ دیگر و آن نظر سعد است. (منتهی الارب). واقع شدن ستاره ای بچهارم برج که ثلث فلک است از ستارۀ دیگر. (ناظم الاطباء). در علم احکام نجوم واقع شدن دو ستاره بطوریکه چهار برج میان آنها فاصله باشد و آن را نظر تثلیثی گویند و سعد شمارند. (فرهنگ نظام). بودن قمر با سعدی بمفاصله پنج برج یا نه برج چنانچه قمر در حمل باشد و مشتری در اسد یا آنکه مشتری در قوس باشد در این صورت از حمل تا اسد پنج خانه است و از حمل تا قوس نه خانه و این نظر تمام دوستی باشد و این ستاره سعد ناظر و خادم باشد قمر را و این را تثلیث از آن گویند که میان قمر و سعد بحساب درجات سوم حصه فلک باشد و آن چهار برج بود به این طور که سه برج سالم و بقدر یک برج از جمع کردن درجات برج قمر و برج سعد حاصل آنکه میان قمر و سعد مفاصله یکصد و بیست درجۀ حائل باشد و اگر مفاصله سه برج یا یازده برج باشد و این را نظر تسدیس گویند و این نیم دوستی باشد و اگر بمفاصله چهار برج یا ده برج باشد این تربیع است نظر نیم دشمنی دارد و اگر مفاصله یک برج یا هفت برج باشد این را مقابله گویند این نظر تمام دشمنی است و اگر دو کوکب در یک برج باشد آن را قران گویند بنظر تربیع در جمیع کار بد گیرند مگر بتربیع ماه با مشتری بر ابنای مسجد و کندن چاه و جوی بهتر و تربیع ماه با عطارد برای تعلیم خوب بود. (از شرح قران السعدین و مؤید و مدار و دیگر رسائل) (غیاث اللغات) (آنندراج) :
پس در آن مجمر که در تربیع منقل کرده اند
اولین تثلیث مشک و عود و بان افشانده اند.
خاقانی.
به تثلیث بروج و ماه و انجم
به تربیع و به تسدیس ثلاثا.
خاقانی.
و علامات درج و دقایق و ثوانی و... تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. (سندبادنامه ص 64).
ز تربیع و تثلیث گوهر فشان
مربع نشین و مثلث نشان.
نظامی.
ز ثورش زهره وز خرچنگ برجیس
سعادت داده از تثلیث و تسدیس.
نظامی.
چون به تثلیث مشتری و زحل
شاه انجم ز حوت شد به حمل.
نظامی.
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و التفهیم بیرونی چ جلال همائی ص 346 و 347 و کلمه نظر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام جایی. (منتهی الارب). موضعی است به حجاز نزدیک مکه. (از معجم البلدان) ، یوم تثلیث، از ایام عرب است که در آن جنگی بین بنی سلیم و مراد بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ یَ)
اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجدداً در آنجاذکر میشود بدون واسطه آن را تثنیه گفتند غالباً گمان دارند که مصنف آن موسی بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
دوتاه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). دوتا شدن. (زوزنی) (ناظم الاطباء). بدو درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، گردیده شدن. (شرح قاموس). بازگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انصراف. (قطر المحیط) ، خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : تثنی فلان فی مشیته، تمایل
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخنیث
تصویر تخنیث
خماندن دو تاه گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
سه بخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
دو تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثنی
تصویر تثنی
دو تا شدن، بدو در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث کردن مادگی، مادینه سازی گروهی از واژگان تازی را باافزودن} ه {به پایان از نرینگی (تذکیر) به مادینگی (تانیث) دگر می کنند و این روش در پارسی پذیرفته نیست علامت مادگی بکلمه ملحق کردن مونث گردانیدن مقابل تذکیر، مادینه خواندن مونث خواندن، مادگی مقابل تذکیر نری، ماده مونث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
((تَ))
سه بخش کردن، در مسیحیت به اقنوم سه گانه «پدر، پسر، روح القدوس» قائل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
((تَ یِ))
دو تا کردن، علامت تثنیه «ان» یا «ین» را به کلمه عربی الحاق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأنیث
تصویر تأنیث
((تَ))
علامت مؤنث به کلمه عربی ملحق کردن، مؤنث خواندن، مادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثنی
تصویر تثنی
((تَ ثَ نِّ))
خمیدن، دوتا شدن
فرهنگ فارسی معین
دوتا کردن، دوقسمت کردن، دوتایی، مثنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سه گانی (الوهیت) ، اعتقادبه سه اقنوم (اب، ابن، روح القدس) ، سه بخش کردن، سه بر کردن، سه گوش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ثالوث، پیوریتانیک، سه ضلعی سازی، ترینیتی
دیکشنری اردو به فارسی