جدول جو
جدول جو

معنی تثلیب - جستجوی لغت در جدول جو

تثلیب
(اِ ءَ)
شکشته شدن دندان اشتر از پیری و ریخته شدن موی دنبال وی. (تاج المصادر بیهقی). ثلب گردیدن شتر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). و ثلب، شتر پیر دندان و موی دم ریخته. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
برگردانیدن، وارون کردن، دگرگون کردن، وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش کردن، نکوهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
سه بخش کردن، سه قسمت کردن
در مسیحیت قائل بودن به وجود سه اقنوم شامل پدر، پسر و روح القدس
در علم نجوم قرار گرفتن یک سوم دورۀ فلک یعنی چهار برج فاصله میان دو ستاره، تثلیث بعضی از سیارات را سعد دانسته اند مانند تثلیث ماه و مشتری
سه گوشه کردن، سه تایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغلیب
تصویر تغلیب
چیره گردانیدن، چیره ساختن، غلبه دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
کالم شدن. (تاج المصادر بیهقی). کالمه شدن زن. (مجمل اللغه). ثیب گردیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن. (آنندراج). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق. (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود، کلانسال شدن ناقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع کردن مال و بازداشتن آن را از دیگری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآوردن وبازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
پر کردن و لبریزنمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَرْ رُ)
سگ داری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) ، سگ را تعلیم کردن. (تاج المصادر بیهقی). سگ را شکار آموختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). تربیت و تعلیم کردن سگ را برای شکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
به مهلت خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
چیره گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، مستولی ساختن کسی را بر بلا بقهر. (از اقرب الموارد) ، به اصطلاح از روی غلبه چیزی را در تحت حکم چیز دیگر آوردن. یقال: عرب علفها تبناً و ماء بارداً. چه معنی تعلیف چرانیدن است و این متعلق به تبن است نه ماء. در فارسی محسن تأثیر هم گفته:
تا بگیرد منصب دیدار جانان دیده ام
آب جارو میکشد از اشک و مژگان دیده ام.
کشیدن به جارو متعلق است نه به آب. (مطلع السعدین بنقل آنندراج).
و مانند یالیت بینی و بینک بعد المشرقین، یعنی مشرق و مغرب. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. ترجیح یکی از دو معلوم بر دیگری و اطلاق آن بر هر دو. و قید اطلاق آن بر هر دو بسبب احتراز از مشاکلت است. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ سَ)
بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراشیدن و نشان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نشان و اثر گذاشتن در چیزی یا مخدوش ساختن آن. (از اقرب الموارد) ، قبضۀ شمشیر و مانند آن را به پی گردن شتر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، زجر کردن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، باز داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، پستان ناقه به پشم و گل اندودن تا بچه شیر نخورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِفْ)
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردیدن. (آنندراج). برگشتن است که بعد از رفتن باشد. (شرح قاموس)، ایستادن در نماز. (شرح قاموس)، پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد دادن. (آنندراج) : ثوب اﷲ زیداً مثوبه، پاداش داد او را. (اقرب الموارد). ثوبه اﷲ مثوبه. پاداش دهد او را خدا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثوبه مثوبه، یعنی داد خدای تعالی او را مثوبه و پاداش بندگی. (شرح قاموس)، بدل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعویض. (تاج العروس ج 1 ص 169) (اقرب الموارد) عوض دادن. (شرح قاموس). در قطر المحیط تعریض آمده و ظاهراً خطای مطبعه است، تثویب این است که بگوید بعد از اذان صبح و بامگاه الصلوه خیرٌ من النوم دو مرتبه در حالتی که برگردیدن از او ابتدا کردن باشد به او یعنی برگردد بهمان که ابتدا به او کرده و بحث می آید که لفظ مرتین معنی از این عبارتست و این عبارت را درست ازهری ذکر نموده چه در معنی تثویب گفته که تثویب مؤذن آن است که بعد از اذان گفتن میگوید الصلوه رحمکم اﷲ الصلوه پس میخواند مردم را بنماز عوداً بعد بدء. (شرح قاموس). اذان گفتن و بعد اذان بار دیگر خواندن بهر نماز بکلمه الصلوه رحمکم اﷲ یا بکلمه قامت قامت والصلوه خیرٌ من النوم دوبار گفتن در اذان فجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربانگ صبح دو بار الصلوه خیرٌ من النوم گفتن. (آنندراج). در اذان فجر الصلوه خیرٌ من النوم را دوبار گفتن. (قطر المحیط). در محیط مذکور است. که در زمان پیغمبر صلو̍هاﷲ و سلامه علیه مرسوم بود که (در) اذان صبح یا بعد از آن دو نوبت میگفتند ’الصلواه خیرٌ من النوم’ سپس تابعین و اهل کوفه جملۀ مذکوره را به حی علی الصلوه و حی علی الفلاح تبدیل نمودند و آن را دو مرتبه بین اذانین تکرار میکردند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، دعوت کردن مؤذن مردمان را بنماز با گفتن حی علی الصلوه. (قطر المحیط). دعوت بنماز. (تاج العروس ج 1 ص 169). دعوت بسوی نماز. (شرح قاموس). دوبار گفتن دعا را. (قطر المحیط). برخی گفته اند تثویب تکرار دعا باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). در جامعالرموز گوید: تثویب در لغت مکرر ساختن دعا است. (کشاف اصطلاح الفنون)، دوبار خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوبار خواندن است. (شرح قاموس)، بجامۀ خود اشارت کردن فریادخواستن را. (قطر المحیط). نمایاندن جامۀ خود را تادیده شود فریاد خواستن را. (اقرب الموارد). بانگ کنان چادر بر سر کاشتن برای خواندن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثویب دعاء است و این کلمه مأخوذ از ثوب میباشد چه آدمی در حال استغاثه جامۀ خود بجنبش درآورد و دستها بلند کند تا کسی که بسوی او فریاد می فرستد او را ببیند و این عمل کیفیت حال داعی باشد و از کثرت هر دعائی را هم تثویب نامیدند. (کشاف اصطلاحات الفنون)، نافله خواندن بعدفریضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نماز بعد از نماز واجبی هم هست. (شرح قاموس)، پیاپی خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی)، اقامت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط) (تاج العروس ج 1 ص 169)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش و نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیب
تصویر تصلیب
بردار کردن، کشیدن بدار
فرهنگ لغت هوشیار
باز گونه کردن، دگراندن دگر کردن زیر و رو کردنباژگون کردن، دیگرگون کردناز حالی بحالی در آوردن، بدل کردن حرف بحرف دیگر، بازگوئی، دیگرگونی، جمع تقلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیب
تصویر تعلیب
علف دادن به ستور و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلیب
تصویر تغلیب
غلبه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیب
تصویر تهلیب
موی بر کندن، نکوهیدن، دشنام گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیب
تصویر تالیب
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویب
تصویر تثویب
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیم
تصویر تثلیم
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
سه بخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلیب
تصویر تطلیب
به مولش خواستن (مولش مهلت)
فرهنگ لغت هوشیار
سه بنی سه خوانی باور ترسایی درباره پدر پسر و جان اشویی (روح القدس)، سه بخشی، سه شویی، سه پهلویی (پهلو بر ضلع) سه بری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن مال و باز داشتن آنرا از دیگری و بمعنای پر کردن و لبریز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیخ
تصویر تثلیخ
آلوده گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلیب
تصویر تغلیب
((تَ))
چیره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
((تَ))
دگرگون کردن، وارونه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
((تَ))
نکوهیدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
((تَ قِ))
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثلیث
تصویر تثلیث
((تَ))
سه بخش کردن، در مسیحیت به اقنوم سه گانه «پدر، پسر، روح القدوس» قائل بودن
فرهنگ فارسی معین
ثالوث، پیوریتانیک، سه ضلعی سازی، ترینیتی
دیکشنری اردو به فارسی