جدول جو
جدول جو

معنی تثفیل - جستجوی لغت در جدول جو

تثفیل(اِ)
خوردن طعام را با شیر. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، ثفال گستردن آسیا را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثقیل
تصویر تثقیل
سنگین کردن، گران بار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحفیل
تصویر تحفیل
جمع کردن، گرد آوردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
در علم عروض افزودن سببی بر وتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آن را مرفّل می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
گران گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (قطر المحیط). گران سنگ گردانیدن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد (یعنی گرایید). (سندبادنامه ص 305) ، گرانبار گردانیدن کسی. (از قطر المحیط). گرانبار گردانیدن. (آنندراج) ، مشدد ساختن حرفی. (قطرالمحیط). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارتست ازمشدد ساختن حرف و ان مثقله و نون ثقیله نیز از این ماده است و گاه اطلاق میشود بر ضم. در فتح الباری شرح صحیح بخاری در باب ماجاء فی صفهالجنه من کتاب بدءالخلق المراد بالتثقیل هاهنا الضم و بالتخفیف الاسکان -انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 194)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). دیگ را بر سه پایه نهادن. (قطر المحیط). بر سه پایه نهادن دیگ. تأثیف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از پس راندن خر و استر و جز آنرا. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بطانه کردن زره را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
بچسبیدن آفتاب به فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به غروب میل کردن آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل کردن آفتاب به غروب. (آنندراج). نزدیک شدن خورشید به غروب. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی فراکردن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی). پیش آمدن تاریکی شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن شب و پیش آمدن با تاریکی خود. (از اقرب الموارد) ، اندیشه کردن ودریافتن حقیقت کلام را، خاک آلوده گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیکو اصلاح و پرورش کردن ناقه بچه را، شتر بابچه را آهسته و نرم راندن تا بچه از مادر جدا و دور نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم راندن شتربان چنانکه بچه ها جدا نشوند. (ازاقرب الموارد) ، طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ناخوانده بر مهمانی آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طفیلی گردانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پایندانی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را پذیرفتاری کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود
لغت نامه دهخدا
به ضبط مرحوم دهخدا: تئوفیل، امپراتور روم شرقی (829-842 میلادی) است، وی در اجرای عدالت سختگیر و بی رحم و در فنون نظامی سرداری بلندپایه بود، او در توسعۀ امپراتوری روم شرقی اقداماتی کرد، (از لاروس)، در سنۀ 223 هجری قمری با مسلمین جنگ کرد به زمان معتصم عباسی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تئوفیل و ثئوفیل و مجمل التواریخ ص 137 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به زیر فروبردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به نشیب آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصویب چیزی. (از متن اللغه). تصویب چیزی. یعنی به زیر آوردن آن از بالا به پایین. (از اقرب الموارد) : (از المنجد). و رجوع به تصویب در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
خشک شدن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قفل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قفل نمودن در را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، نگه داشتن چیزی، فراهم آوردن گندم و مانند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
غنیمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوگند خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور نمودن از یار خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دور نمودن از کسی، افزودن حصۀ کسی را، یقال: نفلوا کبرکم، ای زیدوا علی حصته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوتاهی کردن از مکارم. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). واوی و یایی است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تثفل
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوتاهی کردن با کسی از نیکوئیها. (شرح قاموس). کوتاهی کردن از مکارم. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ زَ)
باقی گذاشتن چیزی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حرکت دادن مایعی را تا کف کند. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
اصلاح فنج کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن. (منتهی الارب). اصلاح عفل کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به عفل و رجوع به فنج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ دو دَ)
به غفلت منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بی خبر خواندن و غافل شمردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به غفلت نسبت کردن. (آنندراج). غافل نامیدن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد) ، احمق گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). گول گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غافل گردانیدن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد) ، کافی بودن ترا غیر تو با وجود غفلت تو، پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد کردن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، زینت دادن و آراستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زینت دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، چند گاه نادوشیدن گوسفند را به جهت فروختن تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چند گاه نادوشیدن شتر یا گاو یا گوسفند تا شیر در پستان آن جمع گردد و مشتری بدان مغرور شود. (اقرب الموارد). بستن پستان ناقه. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پوست بازکردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، به بیل برکندن گل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). واداشتن اسب را برگریختن (از بیم). (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
پدر شهریاربن تافیل والی عمان و معاصر قاوردبن جعفربیک (442 هجری قمری) است، رجوع به تاریخ افضل چ مهدی بیانی ص 9 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَخْ خُ)
بنهایت رسیدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اکتهال نبات. (اقرب الموارد) ، زیاده را فزون شدن جوانی، فربه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد، ضعیف شدن و خطا کردن رای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن رای کسی. (از اقرب الموارد) ، بر فیل نشستن. فیل سواری: و ان عشت تفیلت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحفیل
تصویر تحفیل
گرد آوردن، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقیل
تصویر تثقیل
گران گردانیدن، سنگین نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیل
تصویر تنفیل
غنمیت دادن، سوگند خورانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغفیل
تصویر تغفیل
فرناساندن، فرناسیده دانستن فرناک دانستن سویساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفیل
تصویر تسفیل
پست گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفیل
تصویر تفیل
فربهیدن، دراز جوانی، سست رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطفیل
تصویر تطفیل
انگل پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفیل
تصویر ترفیل
پر کردن چاه را از آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفیل
تصویر تحفیل
((تَ))
زینت دادن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثقیل
تصویر تثقیل
((تَ))
سنگین کردن، گرانبار کردن
فرهنگ فارسی معین