جدول جو
جدول جو

معنی تثفید - جستجوی لغت در جدول جو

تثفید
(اِ)
بطانه کردن زره را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
مهتر و بزرگ گردانیدن و بزرگ داشتن، یقال: رفّد فلان (مجهولاً) ، ای سوّد و عظم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار شبیه هروله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
برکشیدن زنان همه آب وی را از کثرت جماع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). دیگ را بر سه پایه نهادن. (قطر المحیط). بر سه پایه نهادن دیگ. تأثیف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خوردن طعام را با شیر. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، ثفال گستردن آسیا را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از پس راندن خر و استر و جز آنرا. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نیک بند کردن و محکم ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نُ)
وفد فرستادن. (تاج المصادر بیهقی). فرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به وفد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گوشت را در سیخ درآوردن برای بریان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ)
آستر ساختن زره را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آستر حریر دادن زره را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوتاهی کردن از مکارم. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). واوی و یایی است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تثفل
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ دَ جَ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبختر. و قیل هوان یحذر شیئاً فیعدل عنه جانباً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترفید
تصویر ترفید
مهتر گرداندن بزرگ کردن بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصفید
تصویر تصفید
بند کردن، محکم ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفید
تصویر توفید
هم آوای تفعیل فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار