جدول جو
جدول جو

معنی تثغب - جستجوی لغت در جدول جو

تثغب
(اِ)
روان شدن خون از لثه. (تاج العروس ج 1 ص 166) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ حان ن)
مانده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور و دراز راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : تلغبنی الدهر و تلعبت بهم القفار و تلغبتهم الاسفار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ثیب (بی شوی) گردیدن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
نوافل خواندن بعداز فریضه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسب ثواب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سوراخ دار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوراخ شدن. (آنندراج) ، سوراخ دار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن (آنندراج). لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برافروختن آتش را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نوعی تباه شدن پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ غَ)
آبگیر در سایۀ کوه که آب خنک و خوش دارد و آنرا سردابه گویند. بقیۀ آبی که در وادی بماند. ج، ثغاب
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آب خوش که در کوهها در آبگیرها مانده باشد. ج، ثغاب، اثغاب، ثغبان، ثغبان
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ سُ)
نیزه زدن، ذبح کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گداختن یخ، هلاک شدن و یا به این معنی تغب به تاء دو نقطه است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
امر زشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قبیح. (اقرب الموارد) ، تهمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثقب
تصویر تثقب
سفتن، برافروختن افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغب
تصویر ثغب
ذبح کردن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغب
تصویر تغب
هلاک شدن و فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار