جدول جو
جدول جو

معنی تثاؤن - جستجوی لغت در جدول جو

تثاؤن
(اِ)
تثاون و تتأن. (قطر المحیط). تتاون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتأن و تثاون شود، آمدن شکار را از چپ و راست. (از قطر المحیط) (آنندراج). رجوع به تثاون و تتأن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهاون
تصویر تهاون
خوار و سبک شمردن، خفیف پنداشتن، آسان گرفتن، سستی و سهل انگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
به هم کمک کردن، یکدیگر را یاری کردن، مددکاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثاوب
تصویر تثاوب
خمیازه کشیدن، دهان دره
فرهنگ فارسی عمید
نزار شدن. (تاج المصادر بیهقی). نزارو حقیر و خرد و باریک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرد شدن. (از اقرب الموارد) ، پوشیدن شخص خود را به نشستن و حقیر و خرد نمودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان ساختن خود به نشستن و خرد و حقیر نمودن از ترس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
حیله و فریب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). حیله باز. (ناظم الاطباء) ، در دام آورنده شکار و حیوان وحشی را و آینده شکار را گاه از چپ و گاه از راست. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تثاون شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
فراگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تناول چیزی. (از اقرب الموارد) ، سپس ماندن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واپس ایستادن و دور شدن. (آنندراج). تأخر و تباعد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ رُ)
فال گرفتن بچیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فال نیک گرفتن. (آنندراج). خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). تفاءل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاءل و تفؤل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خمیازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و این بر وزن تفاعل است و تثاوب با واو، گفته نمیشود. (منتهی الارب). فاژیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
شرم داشتن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به تزأک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
همدیگر خواستن چیزی را. (آنندراج). تسأل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تساءل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فخر کردن و نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماءر القوم تماؤراً، تفاخروا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ رُ)
پر گشتن دهان شتر از گیاه سبز. (منتهی الارب). و رجوع به تفؤم و تفئیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
فال بد زدن بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطیر و ترقب شر. (از متن اللغه). تطیر و آن ضد تیمن است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بسوی دست چپ کسی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسوی چپ گرفتن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، گرفتن ناحیۀ شام را. (از المنجد) (از متن اللغه) ، خویشتن را بملک شام نسبت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشأم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خرد و حقیر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصاغر. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در حال تراویدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ ءَ)
فراهم آمدن و انبوهی کردن بر آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفشیر پذیرفتن جراحت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استصلاح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
از ’ب ٔس’، با هم فقر ورزیدن و فروتنی فقیرانه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خشوع نمودن فقرا توأم با فروتنی و زاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حیله کردن و فریب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حیله وخدعه. (قطر المحیط). تثاؤن. رجوع به تتاون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاه ذؤنون چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بازآمدن از سفر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دیرینه گشتن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلباس مانند گرگ شده پوشیدن، برای ناقه تا بر بچۀ غیر مهربان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، نرم و مختلف وزیدن باد، گرفتن چیزی بنوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تذؤب شود
لغت نامه دهخدا
فاژیدن (فاژه دهن دره خمیازه) دهن دره کردن -1 دهن دره کردن خمیازه کشیدن، دهن دره خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثاون
تصویر تثاون
حیله کردن و فریب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاون
تصویر تهاون
خوار داشتن، سبک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، وجه، خسارت، جبران ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوین
تصویر تاوین
بردباری، آهسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، عوض، بدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثاوب
تصویر تثاوب
((تَ وُ))
دهن دره کردن، خمیازه کشیدن، دهن دره، خمیازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
((تَ وُ))
به هم یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهاون
تصویر تهاون
((تَ وُ))
کوتاهی کردن، سهل انگاری کردن، خوار شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
جریمه، غرامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
همیاری
فرهنگ واژه فارسی سره