جدول جو
جدول جو

معنی تثاون - جستجوی لغت در جدول جو

تثاون
(اِ)
حیله کردن و فریب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حیله وخدعه. (قطر المحیط). تثاؤن. رجوع به تتاون شود
لغت نامه دهخدا
تثاون
حیله کردن و فریب نمودن
تصویری از تثاون
تصویر تثاون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعاون
تصویر تعاون
به هم کمک کردن، یکدیگر را یاری کردن، مددکاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثاوب
تصویر تثاوب
خمیازه کشیدن، دهان دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهاون
تصویر تهاون
خوار و سبک شمردن، خفیف پنداشتن، آسان گرفتن، سستی و سهل انگاری
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
گوساله ای که به جفت بندند کشت زمین را. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286). این کلمه مصحف تاول است
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
حیله و فریب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). حیله باز. (ناظم الاطباء) ، در دام آورنده شکار و حیوان وحشی را و آینده شکار را گاه از چپ و گاه از راست. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تثاون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تثاون و تتأن. (قطر المحیط). تتاون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتأن و تثاون شود، آمدن شکار را از چپ و راست. (از قطر المحیط) (آنندراج). رجوع به تثاون و تتأن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آسا کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). فاژه کردن. (دهار). فاژه کشیدن. حرکت طبیعی است که بجهت دفع بخارات دهن بازمیگردد. به فارسی فاژه و بهندی جماهی نامند. (غیاث اللغات) (آنندراج). دهن باز کردن و کشیدن باشد چنانکه مردم را خواب آلود و ملول کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دهن دره و خمیازه و افزا و فنجا. (ناظم الاطباء). دهن دره. فاژ. فاژه. پاسک. باسک. دهان دره. خمیازه. خامیازه. آسا. اسا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تثاؤب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تتاءن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هو یتتاون للصید اذا جأه مره عن یمینه و مره عن شماله. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتامن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
هم پشت شدن. (زوزنی). یکدیگر را یاری کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه ای که در آن حوالی بود دستهای فراوان به تعاون دستها فراهم آوردند و غور آن خندق بینباشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 250)
لغت نامه دهخدا
فاژیدن (فاژه دهن دره خمیازه) دهن دره کردن -1 دهن دره کردن خمیازه کشیدن، دهن دره خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاون
تصویر تهاون
خوار داشتن، سبک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
((تَ وُ))
به هم یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهاون
تصویر تهاون
((تَ وُ))
کوتاهی کردن، سهل انگاری کردن، خوار شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثاوب
تصویر تثاوب
((تَ وُ))
دهن دره کردن، خمیازه کشیدن، دهن دره، خمیازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
همیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تعاضد، خودیاری، دستگیری، هم دستی، همیاری، یاری، خودیاری کردن، همیاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اهمال، سستی، سهل انگاری، غفلت، مسامحه، اهمال کردن، سستی ورزیدن، سهل انگاری کردن، غفلت ورزیدن، خوار شمردن
متضاد: جدیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همکاری
دیکشنری اردو به فارسی