جدول جو
جدول جو

معنی تتییم - جستجوی لغت در جدول جو

تتییم
(اِ)
بعشق بنده کردن. (تاج المصادر بیهقی). بندۀ خود کردن عشق کسی را و رام و منقاد گردانیدن او را. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء) بعشق بنده گردانیدن و رام و منقاد نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تتییم
به عشق بنده کردن
تصویری از تتییم
تصویر تتییم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن، به پایان رسانیدن، کامل کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
رام و منقاد گردانیدن اسب را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بپارۀ نان برداشتن روغن را. (ناظم الاطباء). تیعالسمن، بمعنی تاع السمن است. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
یتیم گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یتیم و بی پدر گردانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
مکان کردن جایی. (تاج المصادر بیهقی). مقیم بودن به جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پیوسته شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) ، تیره بودن و مقیم بودن ابر بی باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوسته بودن ابر و از جای نرفتن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، افزون شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندازه کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست خودرا بر سر یا جامه کسی زده کشتن او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرفتن سر یا جامۀ کسی را برای کشتن وی. (از اقرب الموارد) ، درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیوسته شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیوسته باریدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوسته کردن عطا. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
داخل شدن در خیمه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). نصب کردن خیمه و اقامت در آن. (از المنجد). نصب کردن خیام را نیز گفته اند. (اقرب الموارد) ، مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). مقیم گردیدن در جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پیوسته مقیم شدن گاو در آغل. (اقرب الموارد) (المنجد) ، چون خیمه شدن تاک. (المنجد) ، چون خیمه کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را چون خیمه کردن. (آنندراج) ، پوشیدن آنرا به چیزی و چون خیمه کردن تا بوی خوش گیرد. (منتهی الارب). پوشانیدن آنرا به چیزی تادر آن اقامت کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پوشانیدن عطر را با پوشش تا اینکه بوی خوش آن بماند
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
ناحیه ای به یمامه. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جیم نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
ابرناک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ابر آوردن آسمان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ابرناک شدن آسمان و پوشانیدن ابر آسمان را. (از اقرب الموارد) ، همچون ابر آمدن شب. یقال: غیم اللیل اذا جاء کالغیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تتمه. تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی. تمّه و علیه تتمیاً و تتمّه، دادن قوم را حصۀ تیر قمار خود، هلاک کردن چیزی را، تمیمه (تعویذ) کردن در گلوی کودک، خسته را کشتن. یقال: تمم علی الجریح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شکافته شدن بی آنکه جدا گردد. یا شکافته از هم جدا گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گردیدن کسی تمیمی الهواء او لرأی او لمحله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح علم بدیع) نوعی از اطناب است و آن آوردن زیادتی است در کلام بخاطر نکته ای چنانکه موهم خلاف مقصود نباشد مانند: و یطعمون الطعام علی حبه، ای یطمعونه مع حبه و الاحتیاج الیه. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ضایع و سرگردان کردن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییم
تصویر تاییم
بیوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییم
تصویر تخییم
تاژ نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترییم
تصویر ترییم
مقیم بودن به جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیتیم
تصویر تیتیم
یتیم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
((تَ))
به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
به انتها رساندن، تکمیل کردن، تمام کردن، کامل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد