جدول جو
جدول جو

معنی تتونه - جستجوی لغت در جدول جو

تتونه
میوه ی زالزالک وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستونه
تصویر ستونه
ستون مانند، حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
چلۀ جولاهگان باشد و آن تاری است که از پهنای کار جولاهگان زیاد آید. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریشه و طراز. (ناظم الاطباء) ، تونک. رجوع به تونک و تونق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از گناه بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازگشتن از گناه، باز مهربان شدن خدا بر کسی. توفیق توبه دادن کسی را خدای، آسان گردانیدن خدای دشواری کسی را. (منتهی الارب). رجوع به توبه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
گنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). نتانه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ / نِ)
حمله کردن شاهین و بحری و اندازه نمودن باز و باشه و امثال آن باشد بجانب باولی، و باولی جانوری را گویند که بعضی از پر و بال او کنده باشند و در پیش باز و شاهین نو رسانیده و تازه به کار درآورده سر دهند تا به آسانی بگیرد. (برهان). حمله نمودن و اندازه کردن بحری و شاهین شکاری بجانب شکار خود. (انجمن آرا) ، گریز و گریختن و بعربی فرار گویند. (برهان). گریز و فرار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ستون (پهلوی ’ستونک’). بمعنی تنه درخت است. رجوع کنید به ستون. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). موجۀ آب. (برهان) (آنندراج) :
دریای دیده را چو بشوید غمت ازآن
تا سقف آسمان برسد هر ستونه ای.
زکی مراغه ای (از رشیدی).
- ستونۀ آسیا، محور. میخی که آسیا و چرخ بر آن میگردد. قطب. قطبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
شکوفه و بهار درخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ نَ)
حاجت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درنگی و دیری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
نام قدیمی فرح آباد. رابینو آرد: فرح آباد که سابقاً به تبونه معروف به ود بوسیلۀ شاه عباس در 1020 هجری قمری / 1611- 1612 میلادی ساخته شد. رجوع به سفرنامۀ مازندران ص 159 انگلیسی و ترجمه آن ص 212 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
هلاک گردانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سرگردان ساختن کسی را. (منتهی الارب). سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
بر گرفته از بطانه آستر آستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتویه
تصویر تتویه
هلاک گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند، حمله پرندگان شکاری (شاهین باز باشه و غیره) بسوی پرنده ای که قسمتی از پر و بال او را کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلونه
تصویر تلونه
شکوفه بهار درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستونه
تصویر ستونه
((سُ نِ یا نَ))
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
((بَ نِ))
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه
فرهنگ فارسی معین
مخفی کردن، فرو کردن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی