جدول جو
جدول جو

معنی تتنیخ - جستجوی لغت در جدول جو

تتنیخ
(اِ)
مقیم شدن در جایی. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تتنیخ
مقیم شدن در جائی
تصویری از تتنیخ
تصویر تتنیخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِءْ)
بناگوارد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : طنخه اذا تخمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیکو بافتن. (ناظم الاطباء). تتنّی (بصیغۀ امر مؤنث) ، یعنی نیکو بباف. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروتنی کردن، رام گردیدن، پست نمودن سر خود را، ملازم خانه گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، نشیب و فراز پذیرفتن خربزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دنّخت البطیخه، انهزم بعضها و خرج بعضها، کقوله و ان رآنی الشعراء دنخوا. (اقرب الموارد) ، مشرف شدن قمحدوۀ کسی بر بلندی پس هر دو گوش و درآمدن پس هر دو گوش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلند گردیدن قمحدوۀ کسی بلندی پس هر دو گوش را و درآمدن پس بلندی پس هر دو گوش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جستن چیزی را و خواهانی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستن چیزی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خرمابن را از خار آن صاف و پاکیزه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خوار و ذلیل گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذلیل گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
برداشتن بزغاله سر خود را وقت شیر مکیدن، از گرفتگی گلو یا خشکی حلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، درآویختن کنه در آنچه مورد علاقۀ اوست. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَتْ تُ)
چیره شدن، خوار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوفتن استخوان بدون شکستگی و خون ریزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترنیخ
تصویر ترنیخ
بیهوش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدنیخ
تصویر تدنیخ
رام گشت، فروتنی سر به زیری فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتنیب
تصویر تتنیب
نیکو بافتن
فرهنگ لغت هوشیار