جدول جو
جدول جو

معنی تتفوز - جستجوی لغت در جدول جو

تتفوز(تَ)
تبفوز. (ناظم الاطباء). رجوع به تبفوز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتفوز
تصویر بتفوز
پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بتپوز، فوز، بنفوز، پتفوز، برفوز، پوز، فرنج برای مثال نهاده اند زن و بچۀ من از سرما / به سان سگ بچه بتفوز بر در سوارخ (سوزنی- مجمع الفرس - بتفوز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتفوز
تصویر پتفوز
پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، پوز، فوز، برفوز، بتپوز، بتفوز، بنفوز، فرنج
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان. (ناظم الاطباء). پوز. (شرفنامۀ منیری). پیش آمدگی و برجستگی. فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون گوسفند و اسب و آهو. چهارپایان را بیرون دهن باشد. گرداگرد دهن. (آنندراج). پتفوز. بتپوز. پوزه. (انجمن آرای ناصری). فرطوسه. (یادداشت مؤلف). بدفوز. بدپوس. پیرامون دهان. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ اسدی). اطراف دهن انسان و حیوان. بدپوش. (فرهنگ نظام) :
دم سگ بینی تو با بتفوز سگ
گشن کرده کش نجنبدهیچ رگ.
رودکی.
خشک شد... سگ و بتفوز سگ
آنچنان کو را نجنبد ایچ رگ.
رودکی.
چو رستم بدان اژدهای دژم
بدان یال و بتفوز و آن تیزدم.
فردوسی.
که چنگ و یشک بپوشد به پنجه و بتفوز
ز بانگ یوزش در بیشه شیر شرزۀ نر.
مسعودسعد.
دست آذر مه از کمان هوا
تیرها زد چو ناوک دلدوز
بند پولاد بر دهان یابد
آهو ار بر شمر نهدبتفوز.
ازرقی.
دو کس را حق حرمت دارد و بس
درد آن دیگران را یال و بتفوز
یکی آن را که دارد آب انگور
یکی آن را که دارد هیزم گوز.
سوزنی.
عاریت داد بدو سبلت و ریش و بتفوز
به بخارا شده هنگام صبی علم آموز.
سوزنی.
دایه ای کو طفل شیرآموز را
تا به نعمت خو کند بتفوز را.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصحف بتفوز و پتفوز. (حاشیۀ برهان چ معین). مردم و چارپا را پیرامون و گرداگرد دهان... باشد. (برهان). بمعنی گرداگرد دهان. مرقوم شده اما بتقدیم باء اصح است. (انجمن آرا) (آنندراج). پیرامون و گرداگرد دهان آدمی و چارپایان. (ناظم الاطباء) ، مرغان را منقار باشد و بجای فا قاف هم بنظر آمده است. (برهان). منقار مرغان. (ناظم الاطباء). تبفوز، منقار مرغ است و در تحفهالاحباب تمفوز آمده. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 277 ب). رجوع به بتفوز شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
گرداگرد دهان ومنقار مرغان. (برهان). پوزه. معرب آن فطیسه است: مستطعم الفرس، پتفوز اسب. (منتهی الارب) :
عاریت داده بدو سبلت و ریش و پتفوز
ببخارا شده هنگام صبا علم آموز.
سوزنی.
بشعر عذب دل افروز من نگر، منگر
بریش و سبلت و پتفوز و رنگ موزۀ من.
سوزنی.
و بدین معنی بجای حرف اول تای قرشت هم آمده است، گرداگرد کلاه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیرامون دهان و منقار مرغان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی تفور است که گل باشد. (برهان). همان تفور است... (شرفنامۀ منیری). تفور و گل و طین و سفال. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بتفوز
تصویر بتفوز
پیرامون دهان انسان و حیوان، منقار مرغان نوک
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد دهان و منقار مرغان و حیوانات پوزه بتفوز بدفوز، گرداگرد کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتفوز
تصویر بتفوز
((بَ))
گرداگرد دهان انسان و حیوان، پوز، پوزه، پتفوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پتفوز
تصویر پتفوز
((پَ))
گرداگرد دهان انسان و حیوان، پوز، پوزه، بتفوز
فرهنگ فارسی معین