جدول جو
جدول جو

معنی تتریه - جستجوی لغت در جدول جو

تتریه
(تَ تَ ی یَ)
قبایی که بطریق تاتار و از ابریشم یکدست تهیه کنند و حاشیۀ آن را با پارچۀ زرین تزیین نمایند. (دزی ج 1 ص 141)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تتریک
تصویر تتریک
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِ)
هلاک گردانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سرگردان ساختن کسی را. (منتهی الارب). سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دشمن گردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دشمن داشتن. (دهار). ضد تحبیب. (از اقرب الموارد) ، ناخواست و ناپسند کردن چیزی بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رات)
کتاب موسی. (مهذب الاسماء). نزد اهل شرع کتابی است که بر موسی نازل شد و آن 9 لوح بود و خدا امر فرمود که هفت لوح را تبلیغ نماید و دو لوح را متروک سازد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). توراه. تورات. رجوع به تورات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ رُ)
بلند کردن، نگاه را از کسی و برداشتن: وری عنه بصره توریهً، بلند کرد نگاه را از وی و برداشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آتش از آتش زنه بیرون آوردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین گردانیدن زشتی جراحت، داروکننده را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، رسیدن میل امتحان به چرک و ریم جراحت. (ناظم الاطباء) ، پوشیدن حقیقت خبری و ظاهر کردن غیر آن. یقال: وری عن کذا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ارادۀ چیزی کردن و غیر آن ظاهر کردن. (آنندراج). پنهان کردن حدیثی را و ظاهر ساختن غیر آن را. (ناظم الاطباء). بپوشانیدن خبر و باوکندن (افکندن) خبری دیگر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی را اراده کردن که مقصود، غیر آن باشد. (ناظم الاطباء). پوشیدن حقیقت چیزی و ظاهر کردن غیر آن. ستر کردن خبر و جز آن را اظهار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آن است که متکلم خلاف ظاهر کلام خود را اراده کند. (از تعریفات جرجانی) : حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلت ها یا باعثی از باعثها یا توریه ای از توریه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318) ، پوشانیدن. (آنندراج). پنهان کردن. نهفتن و مخفی نمودن. (ناظم الاطباء). پنهان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، در قسم آن است که به زبان قسم خوری و در دل چیز دیگری گیری. الغاز و تدلیس در قسم. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و چون ایشان را سوگند دهند، می باید که توریه کنند یعنی در باطن و خاطر خود سخنی درآرند تا از سوگند بیرون آیند. (تاریخ قم ص 110) ، عبارت است از ایهام، یعنی استعمال لفظی که آن را دو معنی باشد. یکی نزدیک و دیگری دور. و منظور معنی دور باشد. چنانکه بیان آن در لفظ ایهام گذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ایهام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
وکیل کردن. (تاج المصادر بیهقی). وکیل گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، واگذاشتن آب و جز آن راتا جاری شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
آشکارا کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی کسی رفتن، نزدیک بمردن رسیدن، نماز نوافل را تابع فرائض ساختن، ادا کردن نذر خود را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
از ’ع رو’، عروه ساختن توشه دان را: عری المزاده تعریه، عروه ساخت توشه دان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’ع ری’) برهنه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برهنه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خلاص کردن کسی را از کاری. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) بودن جزء است سالم از زیادتی. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ ی یَ)
مدرسه ای نزدیک به عقار التتشی، اصحاب ابوحنیفه را. منسوب به خمارتگین. (معجم البلدان ج 2 ص 366). رجوع به تتش و تتشی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نعمت پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بستن در را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
استوار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). محکم کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار کردن. (آنندراج) ، راست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ترص المیزان، راست و متعادل ساخت ترازو را. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با سپر کردن مرد را. (زوزنی). واداشتن او را به سپر گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، پوشاندن مرد خود را به سپر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). سپر پیش داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سپربخشیدن بکسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندوهگین کردن. (تاج المصادر بیهقی). اندوهگین کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خاک آلود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (صراح اللغه) (اقرب الموارد) (آنندراج). خاک افشاندن بر چیزی و خاک آلود کردن آنرا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خاک ساختن چیزی را. (قطر المحیط) ، پوشاندن سقف یا جز آن را بخاک. (قطر المحیط) ، بسیارمال گردیدن و بی نیاز شدن مرد چنانکه گوئی مال او بقدر خاک است. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بسیارمال گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کم مال شدن وفقیر گردیدن چنانکه از شدت فقر خاک نشین شدن و از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کم شدن مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ)
آزمندی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، طلا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غری الشی ٔتغریه، طلاه بالغراء و الصقه به. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیزار کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تبرئه شود
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای سلطان محمد خوارزمشاه که با گورخان برخلاف سلطان هم عهد شده در جنگ سلطان با گورخان از سلطان محمد برگشت. جوینی آرد: و ترتیه که امیری بود از اقربای مادر سلطان به نیابت خود با سلطان سمرقند نامزد کرد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 76). و ترتیه را که امیری بود ازجملۀ اقارب ترکان خاتون به شحنگی سمرقند نامزد فرمود و سلطان متوجه خوارزم گشت. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 81). اصفهبد و ترتیه... با یکدیگر برخلاف سلطان هم عهد شدند و نزدیک گورخان در خفیه رسولی فرستادند که ما با لشکر، روز مصاف از سلطان برگردیم بقرار آنک چون غالب شود خوارزم، ترتیه را مسلم باشد و خراسان اصفهبد را. گورخان نیز به اضعاف آن ایشان را موعود گردانید... (جهانگشای جوینی ج 2 ص 84)
لغت نامه دهخدا
(تِ یَ)
سبوسۀ سر. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ری یَ)
گروهی از زیدیان منسوب به مغیره ابتربن سعد. (آنندراج). و ابتریه که نوشته شده ظاهراً غیرمشهور یا غلط باشد. (یادداشت مؤلف). اینان اصحاب بتیرالثومی هستند و با سلیمانیه هم عقیده اند. جز آنکه آنان تا عثمان بیشتر نپذیرند. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 249 و 251 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تر کردن. (تاج المصادر بیهقی). تر کردن خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را، دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذریه
تصویر تذریه
باد دادن خرمن، باد دادن خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتریب
تصویر تتریب
خاک آلوده کردن گرد انگیختن، ناداری، دارندگی از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتریح
تصویر تتریح
اندوهاندن اندوهگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتریص
تصویر تتریص
استوا کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتویه
تصویر تتویه
هلاک گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریه
تصویر تبریه
بیزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکریه
تصویر تکریه
هم آوای تفعیل زشت دانی، زشت خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریه
تصویر تعریه
برهنه گرداندن برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطریه
تصویر تطریه
تر و تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریه
تصویر توریه
((تُ یِ))
پوشانیدن حقیقت
فرهنگ فارسی معین