جدول جو
جدول جو

معنی تتافل - جستجوی لغت در جدول جو

تتافل
(تَ فِ)
جمع واژۀ تتفل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتفل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغافل
تصویر تغافل
خود را به غفلت زدن، خود را غافل وانمود کردن، چشم پوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بی خبری کردن، غفلت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
غفلت نمودن بی غفلت. (زوزنی). بقصد غافل شدن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناآگاهی نمودن. (دهار). خود را غافل وانمودن. (آنندراج). غفلت و بی خیری و بی التفاتی. (ناظم الاطباء). تیغ و شمشیر از تشبیهات اوست و با لفظداشتن و کردن و زدن مستعمل. (آنندراج) :
اثر نعمت تو بر ما، زان بیشتر است
که توان آورد آن را به تغافل کفران.
فرخی.
ای متغافل بکار خویش نگه کن
چند گذاری چنین جهان به تغافل.
ناصرخسرو.
ای دوست غم تو سر بسر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریۀ سوز دل نمی دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا.
خاقانی.
رفت جوانی بتغافل بسر
جای دریغ است دریغی بخور.
نظامی.
اگرچه مالک رقی و پادشاه بحقی
همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل.
سعدی.
بمیر از درد ای دشمن که هم در عرصۀ محشر
نسازم خشک از خون تو شمشیر تغافل را.
ظهوری (از آنندراج).
خوش آشکار تیغ تغافل زدی و ماند
در گردن نگاه نهان خونبهای ما.
ظهوری (ایضاً).
، چشم پوشی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سوگند دروغ یاد کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَ عُ)
پذیرفتاری دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
ج، تتافل. روباه یا روباه بچه. و در آن لغات است: تفّل، تتفل، تتفل، تتفل، تتفل، تتفل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، مؤنث آن تتفله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاه خشک یا درختی است یا نباتی است سبز تیره رنگ مایل بسرخی زردی آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی جزء دهستان قشلات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان است که در سی و هشت هزارگزی جنوب باختری قیدارو بیست و شش هزارگزی راه عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 54 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار ومحصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسافل
تصویر تسافل
بنشیب آمدن فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغافل
تصویر تغافل
خود را به غفلت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکافل
تصویر تکافل
پذیرفتاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافل
تصویر تافل
تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتفل
تصویر تتفل
روباه بچه روباه توسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسافل
تصویر تسافل
((تَ فُ))
فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغافل
تصویر تغافل
((تَ فُ))
خود را به غفلت زدن
فرهنگ فارسی معین
اهمال، بی توجهی، بی خبری، تسامح، چشم پوشی، سستی، سهل انگاری، غفلت، مسامحه، چشم پوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد