سپید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضد سیاه کردن. (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، مشک از آب و انا از شیر پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بنا بنقل صاغانی و جوهری مجازاً تبییض مشک، پر کردن آن از آب و شیر. (تاج العروس ایضاً ص 14) (از ذیل اقرب الموارد) ، صاغانی و صاحب اللسان آورده اند که تبییض بمعنی خالی کردن چیزی است و این معنی هم مجازی است و ضد است. (تاج العروس ایضاً ص 14). خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از ذیل اقرب الموارد). پر گردانیدن و خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نصال افکندن بهمی. (قطر المحیط). نصال افکندن گیاه بهمی و آن پیکان مانندیست که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد، جامۀ سپید پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
سپید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضد سیاه کردن. (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، مشک از آب و انا از شیر پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بنا بنقل صاغانی و جوهری مجازاً تبییض مشک، پر کردن آن از آب و شیر. (تاج العروس ایضاً ص 14) (از ذیل اقرب الموارد) ، صاغانی و صاحب اللسان آورده اند که تبییض بمعنی خالی کردن چیزی است و این معنی هم مجازی است و ضد است. (تاج العروس ایضاً ص 14). خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از ذیل اقرب الموارد). پر گردانیدن و خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نصال افکندن بهمی. (قطر المحیط). نصال افکندن گیاه بهمی و آن پیکان مانندیست که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد، جامۀ سپید پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
شبیخون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). شبیخون برآوردن بر کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، بشب کاری ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) (آنندراج). بشب کاری کردن. (زوزنی) (دهار). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن. (اقرب الموارد). تدبیر کاری کردن در شب. (قطر المحیط). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن و اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قال اﷲ تعالی: اذ یبیتون ما لایرضی من القول، ای یدبرون و یقدرون. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بشب انداختن کاری را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :کان لایبیت مالاً و لایقیّله ، ای اذا جأه مال ٌ لایمسکه الی اللیل و لا الی القائله بل یعجّل قسمته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پیراستن و خشاره کردن خرمابن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از حال بگردانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ کتابخانه سازمان ص 189)
شبیخون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). شبیخون برآوردن بر کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، بشب کاری ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) (آنندراج). بشب کاری کردن. (زوزنی) (دهار). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن. (اقرب الموارد). تدبیر کاری کردن در شب. (قطر المحیط). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن و اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قال اﷲ تعالی: اذ یبیتون ما لایرضی من القول، ای یدبرون و یقدرون. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بشب انداختن کاری را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :کان لایبیت مالاً و لایقیّله ُ، ای اذا جأه ُ مال ٌ لایمسکه ُ الی اللیل و لا الی القائله بل یُعجِّل قسمته ُ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پیراستن و خشاره کردن خرمابن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از حال بگردانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ کتابخانه سازمان ص 189)