کوهامور بازیدن. (تاج المصادر بیهقی). بازی بقیری بازیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب). بازی بقیری بازیدن و بقیری بازی ایست که به فارسی آن را کوهاموی گویند. (آنندراج). بازی کردن بازی بقیری که بازی کوهاموی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کوهاموی شود
کوهامور بازیدن. (تاج المصادر بیهقی). بازی بُقَیرَی بازیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب). بازی بقیری بازیدن و بقیری بازی ایست که به فارسی آن را کوهاموی گویند. (آنندراج). بازی کردن بازی بقیری که بازی کوهاموی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کوهاموی شود
دور درشدن در علم. (زوزنی). توسع در علم ومال. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراخی در مال و علم. (منتهی الارب) (آنندراج). فراخی در مال و علم حاصل کردن. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دور درشدن در علم. (زوزنی). توسع در علم ومال. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراخی در مال و علم. (منتهی الارب) (آنندراج). فراخی در مال و علم حاصل کردن. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تبیره. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ اوبهی). دهل و کوس و نقاره و طبل را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). طبل و دهل. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). دهل و نقاره. (فرهنگ نظام) : پس تبیری دید نزدیک درخت هر گهی بانگی بجستی تند و سخت. رودکی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1082). گرسنه روباه شد تا آن تبیر چشم زی او برد مانده خیر خیر. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145). سوی کیوان رفته ازمیدان و از ایوان تو نعرۀ کوس و تبیر و نالۀ چنگ و رباب. امیر معزی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تبیره شود، دهلی که میانش باریک و هر دو سرش پهن باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تبیره شود، خانه ای را گویند که در آن سرگین و پلیدیها اندازند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). زبیل دان. (ناظم الاطباء). حافظ اوبهی در تحفه لفظ مذکور را نوشته است: ’خانه ای که در آن سرگین میریزند’. مقصود از خانه اطاقی است که در آن سرگین برای سوخت ذخیره میکنند. (فرهنگ نظام). رجوع به تبیره شود
تبیره. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ اوبهی). دهل و کوس و نقاره و طبل را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). طبل و دهل. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). دهل و نقاره. (فرهنگ نظام) : پس تبیری دید نزدیک درخت هر گهی بانگی بجستی تند و سخت. رودکی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1082). گرسنه روباه شد تا آن تبیر چشم زی او برد مانده خیر خیر. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145). سوی کیوان رفته ازمیدان و از ایوان تو نعرۀ کوس و تبیر و نالۀ چنگ و رباب. امیر معزی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تبیره شود، دهلی که میانش باریک و هر دو سرش پهن باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تبیره شود، خانه ای را گویند که در آن سرگین و پلیدیها اندازند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). زبیل دان. (ناظم الاطباء). حافظ اوبهی در تحفه لفظ مذکور را نوشته است: ’خانه ای که در آن سرگین میریزند’. مقصود از خانه اطاقی است که در آن سرگین برای سوخت ذخیره میکنند. (فرهنگ نظام). رجوع به تبیره شود