بنا بنقل خواندمیر یکی از دو پسر موسی کلیم الله : در سن سی سالگی باستصواب آسیه جمیله ای را در حبالۀ نکاح درآورده، آن جناب را از آن منکوحه دو پسر در وجود آمد: خرشون و تبیعا. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 83)
بنا بنقل خواندمیر یکی از دو پسر موسی کلیم الله : در سن سی سالگی باستصواب آسیه جمیله ای را در حبالۀ نکاح درآورده، آن جناب را از آن منکوحه دو پسر در وجود آمد: خرشون و تبیعا. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 83)
نام پدر حارث رعینی صحابی است (منتهی الارب) (آنندراج). در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
نام پدر حارث رعینی صحابی است (منتهی الارب) (آنندراج). در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
ناصر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مددکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که ترا بر وی مال باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که شخص را بر وی مال باشد. (ناظم الاطباء). یا کسی که او را بر تو مال باشد. (از قطر المحیط) ، تابع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پس رو. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قال اﷲ تعالی: ثم لاتجدوا لکم به علینا تبیعاً، ای ثائراً و لاطالبا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گوساله ای که در نخستین سال حیات باشد. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گوساله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤنث: تبیعه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). گاو یکساله. (غیاث اللغات)
ناصر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مددکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که ترا بر وی مال باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که شخص را بر وی مال باشد. (ناظم الاطباء). یا کسی که او را بر تو مال باشد. (از قطر المحیط) ، تابع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پس رو. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قال اﷲ تعالی: ثم لاتجدوا لکم به علینا تبیعاً، ای ثائراً و لاطالبا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گوساله ای که در نخستین سال حیات باشد. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گوساله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤنث: تبیعه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). گاو یکساله. (غیاث اللغات)
گوساله را گویند. مؤنث: تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوه گوید: تبیع نرینه بچۀ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است. بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دوسالگی گردیده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، تباع و تبائع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بچۀ گاو وچون از مادر بزمین آید عجل، پس تبیع تا آنگاه که هشت ماهه شود. (تاریخ قم ص 178). از سی گاو، تبیعی یا جزعی یا تبیعه ای یا جزعه ای بدهد... و چون به شصت رسد دو تبیع یا دو جزع یا دو جزعه بدهد. (تاریخ قم ص 175) ، آنکه شاخ و گوش وی برابر باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
گوساله را گویند. مؤنث: تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوه گوید: تبیع نرینه بچۀ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است. بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دوسالگی گردیده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، تباع و تبائع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بچۀ گاو وچون از مادر بزمین آید عجل، پس تبیع تا آنگاه که هشت ماهه شود. (تاریخ قم ص 178). از سی گاو، تبیعی یا جزعی یا تبیعه ای یا جزعه ای بدهد... و چون به شصت رسد دو تبیع یا دو جزع یا دو جزعه بدهد. (تاریخ قم ص 175) ، آنکه شاخ و گوش وی برابر باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)