- تبریق
- آراستگی، زیور بافت
معنی تبریق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
پراکنش، کاهش
کوزه، ضرف سفالین
آبریز، آوتابه
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
پاره پاره کردن
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
نرم گردانیدن
نور انداختن
دزد خواندن دزد دانستن
عرق کردن
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
وینستن در آب فرو رفتن، در آب فرو کردن غوته دادن غرق کردن در آب فرو بردن،جمع تغریقات
سرود فرومایگان گفتن سرا پوشی
برگ کردن برگ بر آوردن
بیدار داشتن کسی را بیداراندن بیدار کردن
خوراک کم روغن
منت نهادن
بیزار کردن
مبارکباد گفتن، مبارکباد شاد باش هما یونخواهی، فروختن اشتر شتر فروشی شاد باش گفتن خجستگی خواستن، شاد باش تهنیت، جمع تبریکات
سر را تراشیدن
نرم کردن زمین
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
سرد کردن، خنک گردانیدن
فروتنی
فروتنی نمودن
برج بنا نهادن
دروغبافی
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن
سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن
سوزاندن، چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی، با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
روشن ساختن، نور انداختن، زیباروی شدن، به سوی مشرق توجه کردن، خشکانیدن گوشت در آفتاب، سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را خشک می کردند