آبریزان، جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آب پاشان، آب تیرگان
آبریزان، جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آب پاشان، آب تیرگان
جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آبریزگان، آب پاشان، آب تیرگان
جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آبریزگان، آب پاشان، آب تیرگان
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز، در علم زیست شناسی سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سفیدار، سفیددار، اسفیدار، پلت، پلخدار، سفیدپلت
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز، در علم زیست شناسی سِپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سِفیدار، سِفیددار، اِسفیدار، پَلَت، پَلَخدار، سِفیدپَلَت
دهی از دهستان چری بخش و حومه شهرستان قوچان که در چهل و هفت هزارگزی باختر قوچان و چهار هزارگزی باختر راه مالرو عمومی شیرغان به خرق واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 476 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل مردم آن سامان زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان چری بخش و حومه شهرستان قوچان که در چهل و هفت هزارگزی باختر قوچان و چهار هزارگزی باختر راه مالرو عمومی شیرغان به خرق واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 476 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل مردم آن سامان زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
درخت تبریزی. درخت سپیدار. (ناظم الاطباء). درختی است از جنس کبوده و بسیار بلند و کم قطر. (فرهنگ نظام). از جنس سپیدار و در تیره بیدها. جنسهای سپیدار متعدد است مانند کبوده وتبریزی. (گیاه شناسی گل گلاب ص 272). از اینگونه دو جور در ایران یافت میشود: 1- که در تهران بنام شال، شالک و در همدان بنام دله راجی معروف است. 2- که در بیشتر نقاط بنام تبریزی خوانده میشود، آن را در همدان راجی می گویند. این گونه در جنگلهای ایران بطور وحشی نایاب است ولی بیشتر بیشه های مصنوعی فلات ایران دارای این گونه است. ... گونۀ تبریزی چون برای تهیۀ تیر ساختمانی و تیر تلگراف مناسب است و سرعت رشدآن بسیار است در ایران بفراوانی کاشته میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 189) وزنی معادل ششصد و چهل مثقال. منی معادل چهل سیر. داعی الاسلام آرد: من تبریز که یک مقیاس وزن ایران است برای کشیدن اجناس که تقسیم بر چهار چارک میشود، هر چارک ده سیر و هر سیر شانزده مثقال است. پس یک من تبریز معادل 640 مثقال میشود. مقابل آن من شاه است که دو من تبریز است. (فرهنگ نظام) قسمی از زردآلو است که گویا اول تخمش را از تبریز بجاهای دیگر بردند. (فرهنگ نظام)
درخت تبریزی. درخت سپیدار. (ناظم الاطباء). درختی است از جنس کبوده و بسیار بلند و کم قطر. (فرهنگ نظام). از جنس سپیدار و در تیره بیدها. جنسهای سپیدار متعدد است مانند کبوده وتبریزی. (گیاه شناسی گل گلاب ص 272). از اینگونه دو جور در ایران یافت میشود: 1- که در تهران بنام شال، شالک و در همدان بنام دله راجی معروف است. 2- که در بیشتر نقاط بنام تبریزی خوانده میشود، آن را در همدان راجی می گویند. این گونه در جنگلهای ایران بطور وحشی نایاب است ولی بیشتر بیشه های مصنوعی فلات ایران دارای این گونه است. ... گونۀ تبریزی چون برای تهیۀ تیر ساختمانی و تیر تلگراف مناسب است و سرعت رشدآن بسیار است در ایران بفراوانی کاشته میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 189) وزنی معادل ششصد و چهل مثقال. منی معادل چهل سیر. داعی الاسلام آرد: من تبریز که یک مقیاس وزن ایران است برای کشیدن اجناس که تقسیم بر چهار چارک میشود، هر چارک ده سیر و هر سیر شانزده مثقال است. پس یک من تبریز معادل 640 مثقال میشود. مقابل آن من شاه است که دو من تبریز است. (فرهنگ نظام) قسمی از زردآلو است که گویا اول تخمش را از تبریز بجاهای دیگر بردند. (فرهنگ نظام)
خواجه تاج الدین جیلان تبریزی وزیر سلطان محمد خدابنده. در تاریخ گزیده (چ برون ص 598 و صص 606) حبلان تبریزی، و در دیگر کتب حبیلان آمده. رجوع به تاج الدین علیشاه جیلانی شود خواجه میرعلی. از مفاخر قرن هفتم هجرت که واضع و مخترع خط نستعلیق است و بهمین جهت به قدوهالکتاب موصوف می باشد. رجوع به پیدایش خط و خطاطان و ریحانه الادب ج 1 ص 202 شود ملامحمدحسین. از اهالی تبریز و از علما و خوش نویسان مشهور است. میرعماد و علیرضا عباسی از شاگردان وی بودند. رجوع به پیدایش خط و خطاطان و ریحانه الادب ج 1 ص 205 شود حاجی میرزاقاسم. از خطاطان مشهور است. متوفی بسال 1290 هجری قمری در اسکندریه. رجوع به پیدایش خط و خطاطان ص 458 و ریحانه الادب ج 1 ص 204 شود
خواجه تاج الدین جیلان تبریزی وزیر سلطان محمد خدابنده. در تاریخ گزیده (چ برون ص 598 و صص 606) حبلان تبریزی، و در دیگر کتب حبیلان آمده. رجوع به تاج الدین علیشاه جیلانی شود خواجه میرعلی. از مفاخر قرن هفتم هجرت که واضع و مخترع خط نستعلیق است و بهمین جهت به قدوهالکتاب موصوف می باشد. رجوع به پیدایش خط و خطاطان و ریحانه الادب ج 1 ص 202 شود ملامحمدحسین. از اهالی تبریز و از علما و خوش نویسان مشهور است. میرعماد و علیرضا عباسی از شاگردان وی بودند. رجوع به پیدایش خط و خطاطان و ریحانه الادب ج 1 ص 205 شود حاجی میرزاقاسم. از خطاطان مشهور است. متوفی بسال 1290 هجری قمری در اسکندریه. رجوع به پیدایش خط و خطاطان ص 458 و ریحانه الادب ج 1 ص 204 شود
ج، تبارزه. منسوب است به تبریز که از بلاد آذربایجان است و جمعی کثیر از علما بدانجا انتساب دارند. (انساب سمعانی). هرچیزیا کسی که منسوب به تبریز است. (فرهنگ نظام). منسوب به شهر تبریز. (ناظم الاطباء). رجوع به تبریز شود
ج، تبارزه. منسوب است به تبریز که از بلاد آذربایجان است و جمعی کثیر از علما بدانجا انتساب دارند. (انساب سمعانی). هرچیزیا کسی که منسوب به تبریز است. (فرهنگ نظام). منسوب به شهر تبریز. (ناظم الاطباء). رجوع به تبریز شود
مرکّب از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین، سلاح. تبر سلاح. تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از برهان)، نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)، تبری است فراخ سر بر زینش بندندو بدان کارزار کنند. (شرفنامۀ منیری)، رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. تبری بوده از آلات جنگ که چون جنگیان آن را به زین اسب خود می بستند تبرزین نامیده شد. (فرهنگ نظام)، کتاب امثال سلیمان 25: 18 که در ارمیا 51: 20 گوپال خوانده شده و در کتاب حزقیال 9: 2 تبر گفته شده است. اسلحۀ قتاله ای است و در بعضی از این آیات قصد از گرز و گوپال سنگینی میباشد که در جنگ در کار است. (قاموس کتاب مقدس ص 245) : از گواز و تش و انگشته و بهمان و فلان تا تبرزین و دبوسی و رکاب و کمری. کسایی. به تیغ و تبرزین بزد گردنش بخاک اندر افکند بیجان تنش. فردوسی. چو لشکر سراسر برآشوفتند بگرز و تبرزین همی کوفتند. فردوسی. ز بس چاک چاک تبرزین وخود روانها همی داد تن را درود. فردوسی. گویی مکنش لعنت دیوانه ام که خیره شکّر نهم تبرزد در موضع تبرزین. ناصرخسرو. شهد و طبرزدم ز ره معنی گرچه بنام تیغ و تبرزینم. ناصرخسرو. نمدزینم نگردد خشک از این خون تبرزینم تبرزین چون بود چون ؟ نظامی. زره پوش را چون تبرزین زدی گذر کردی از مرد و بر زین زدی. (بوستان)، گروهی گشته محکم بسته بر زین گروهی خستۀ تیغ و تبرزین. نزاری قهستانی (از فرهنگ جهانگیری)، و انوشیروان تبرزینی در دست داشت و بعضی گویند ناچخی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 90)، تبرزین بخون یلان گشته غرق چو تاج خروسان جنگی بفرق. عبداﷲ هاتفی (از فرهنگ جهانگیری)، ، مانند آن تبر را حالا هم درویشها دارند بهمان اسم. (فرهنگ نظام)، و آن را درویشان در دست گیرند. (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به طبرزین شود، نمک کوهی باشد و آن را بسبب مشابهت به نبات تبرزد، تبرزین گویند. (فرهنگ جهانگیری)، نمک سفید بلوری را نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء)، و نمکی است کوهی که تبرزه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی)، بمعنی نمک تبرزد نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج)، نمک سنگی شفاف که نام دیگرش در تکلم نمک ترکی است. (فرهنگ نظام) : مشک تبتی به پشک مفروش مستان بدل شکر تبرزین. ناصرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، و در این تأمل است، چه تبرزین کهن و آهن کهن نیز در ولایات، به شکر و حلوا معاوضه کنند چنانکه شاعر گوید: دل بدان لعل شکرآسا ده آهن کهنه را به حلوا ده. (فرهنگ رشیدی)، رشیدی احتمال میدهد که تبرزین در شعر مذکور بهمان معنی اول است و معنی شعر ناصرخسرو این است که ای حلوافروش شکر خود را مده که تبرزین بستانی چون در ایران رسم است که حلوافروشان آهن پاره در عوض حلوا میگیرند، لیکن از فاضلی مثل رشیدی این گونه احتمالات نیشغولی بعید است. چه حلوا دادن و تبرزین گرفتن باعث فایدۀ حلوافروش است باید به او گفت بستان نه مستان. (فرهنگ نظام)
مُرَکَّب اَز: تبر، آلت شکستن هیزم + زین، سلاح. تبر سلاح. تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از برهان)، نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)، تبری است فراخ سر بر زینش بندندو بدان کارزار کنند. (شرفنامۀ منیری)، رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. تبری بوده از آلات جنگ که چون جنگیان آن را به زین اسب خود می بستند تبرزین نامیده شد. (فرهنگ نظام)، کتاب امثال سلیمان 25: 18 که در ارمیا 51: 20 گوپال خوانده شده و در کتاب حزقیال 9: 2 تبر گفته شده است. اسلحۀ قتاله ای است و در بعضی از این آیات قصد از گرز و گوپال سنگینی میباشد که در جنگ در کار است. (قاموس کتاب مقدس ص 245) : از گواز و تش و انگشته و بهمان و فلان تا تبرزین و دبوسی و رکاب و کمری. کسایی. به تیغ و تبرزین بزد گردنش بخاک اندر افکند بیجان تنش. فردوسی. چو لشکر سراسر برآشوفتند بگرز و تبرزین همی کوفتند. فردوسی. ز بس چاک چاک تبرزین وخود روانها همی داد تن را درود. فردوسی. گویی مکنْش لعنت دیوانه ام که خیره شکّر نهم تبرزد در موضع تبرزین. ناصرخسرو. شهد و طبرزدم ز ره معنی گرچه بنام تیغ و تبرزینم. ناصرخسرو. نمدزینم نگردد خشک از این خون تبرزینم تبرزین چون بود چون ؟ نظامی. زره پوش را چون تبرزین زدی گذر کردی از مرد و بر زین زدی. (بوستان)، گروهی گشته محکم بسته بر زین گروهی خستۀ تیغ و تبرزین. نزاری قهستانی (از فرهنگ جهانگیری)، و انوشیروان تبرزینی در دست داشت و بعضی گویند ناچخی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 90)، تبرزین بخون یلان گشته غرق چو تاج خروسان جنگی بفرق. عبداﷲ هاتفی (از فرهنگ جهانگیری)، ، مانند آن تبر را حالا هم درویشها دارند بهمان اسم. (فرهنگ نظام)، و آن را درویشان در دست گیرند. (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به طبرزین شود، نمک کوهی باشد و آن را بسبب مشابهت به نبات تبرزد، تبرزین گویند. (فرهنگ جهانگیری)، نمک سفید بلوری را نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء)، و نمکی است کوهی که تبرزه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی)، بمعنی نمک تبرزد نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج)، نمک سنگی شفاف که نام دیگرش در تکلم نمک ترکی است. (فرهنگ نظام) : مشک تبتی به پشک مفروش مستان بدل شکر تبرزین. ناصرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، و در این تأمل است، چه تبرزین کهن و آهن کهن نیز در ولایات، به شکر و حلوا معاوضه کنند چنانکه شاعر گوید: دل بدان لعل شکرآسا ده آهن کهنه را به حلوا ده. (فرهنگ رشیدی)، رشیدی احتمال میدهد که تبرزین در شعر مذکور بهمان معنی اول است و معنی شعر ناصرخسرو این است که ای حلوافروش شکر خود را مده که تبرزین بستانی چون در ایران رسم است که حلوافروشان آهن پاره در عوض حلوا میگیرند، لیکن از فاضلی مثل رشیدی این گونه احتمالات نیشغولی بعید است. چه حلوا دادن و تبرزین گرفتن باعث فایدۀ حلوافروش است باید به او گفت بستان نه مستان. (فرهنگ نظام)
نام جشنی است باستانی بسیزدهم تیر یعنی روز تیر از ماه تیر، گویند در زمان فیروز جدّنوشیروان چند سال در ایران قحط و خشکسالی بوده است و شاه و مردم در این روز بدعا باران خواسته اند و باران بیامده است و مردم بشادی آب بر یکدیگر پاشیده اند و این رسم و آن جشن بجای مانده است و در این روز بر یکدیگر آب و گلاب پاشیدندی، آن را آبریزان و آب پاشان و آب تیرگان نیز گویند، نوعی از طعام
نام جشنی است باستانی بسیزدهم تیر یعنی روز تیر از ماه تیر، گویند در زمان فیروز جدّنوشیروان چند سال در ایران قحط و خشکسالی بوده است و شاه و مردم در این روز بدعا باران خواسته اند و باران بیامده است و مردم بشادی آب بر یکدیگر پاشیده اند و این رسم و آن جشن بجای مانده است و در این روز بر یکدیگر آب و گلاب پاشیدندی، آن را آبریزان و آب پاشان و آب تیرگان نیز گویند، نوعی از طعام
این نام را بگروهی دادند که پس از جلوس شاه اسماعیل صفوی و تأسیس دولت صفویه از جانب شاه مأمور گشتند که در کوچه ها و رهگذرها، علی علیه السلام و جانشینان او را بستایند و از خلفای قبل از علی تبرا کنند:... اما پس از جلوس شاه طهماسب اول و خشک شدن خونها و براه افتادن تولائیان و تبرائیان در کوچه و بازارهاو انتشار کتب و باز شدن مکتب خانه ها در مدت پنجاه سال احوال دیگرگون میشود. (سبک شناسی بهار ج 3 ص 255)
این نام را بگروهی دادند که پس از جلوس شاه اسماعیل صفوی و تأسیس دولت صفویه از جانب شاه مأمور گشتند که در کوچه ها و رهگذرها، علی علیه السلام و جانشینان او را بستایند و از خلفای قبل از علی تبرا کنند:... اما پس از جلوس شاه طهماسب اول و خشک شدن خونها و براه افتادن تولائیان و تبرائیان در کوچه و بازارهاو انتشار کتب و باز شدن مکتب خانه ها در مدت پنجاه سال احوال دیگرگون میشود. (سبک شناسی بهار ج 3 ص 255)
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است