جدول جو
جدول جو

معنی تبرته - جستجوی لغت در جدول جو

تبرته
(تَ بَ تَ / تِ)
دهی است جزء دهستان فراهان علیای بخش فرمهین در شهرستان اراک که در دوازده هزارگزی باختر فرمهین و دوازده هزارگزی راه عمومی واقع است. منطقۀ کوهستانی و سردسیر است و 740 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و رودخانه و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، چغندر قند، سیب زمینی، یونجه، انگور و اشجار است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد و از فرمهین میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). و رجوع به تاریخ قم ص 119 و 141 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
پاک کردن از تهمت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ تَ / تِ)
گلیم ریشه دار و طرازدار. (ناظم الاطباء). قالیچه و سجادۀ ریشه دار و جز اینها. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
مقیم شدن: تبرک بالمکان،مقیم شد در آنجا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ نَ)
بلغت بربر معادل میکده، مسافر خانه رومی است. (از دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیزار کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تبرئه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ یَ)
سبوسۀ سر. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاک گردانیدن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفع شبهه کردن از کسی و درست داشتن برائت او، بیزار کردن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد). بیزار کردن. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). بیزار ساختن از چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ زَ / زِ)
تبرزد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) (آنندراج). تبرزد بهمه معانی. (ناظم الاطباء). بمعنی طبرزد است که قند سفید باشد، نمک بلوری. (برهان). نوعی از نمک باشد که از کوه نیشابور و دیگر جبال بهم رسد، چون او را مشابهت تمام به نبات است تبرزه خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) ، و نیز قسمی از انگور است در غایت شیرینی، لهذا آن را تبرزه نامند و خاص تبریز است. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). نوعی از انگور. (برهان). رجوع به تبرزد شود، بزبان کوهستان بمعنی بدرزه باشد اعنی خوردنی که در ایزار یادر رکویی بندند. (صحاح الفرس). شعوری بنقل از صحاح الفرس آرد: در زبان کوهستان بستن مأکولات در لنگ و یا در بقچه است. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبریه
تصویر تبریه
بیزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرزه
تصویر تبرزه
تبر زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
پاک گردانیدن کسی را از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
((تَ رِ ئِ))
پاک کردن، رفع اتهام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
تبرئةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
Exoneration, Vindication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
exonération, justification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
виправдання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
msamaha, uhalalishaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
оправдание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
Entlassung, Rechtfertigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
بریت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
মুক্তি , যথার্থতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
면죄 , 정당화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
beraat, aklama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
uniewinnienie, usprawiedliwienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
免罪 , 正当化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
זיכוי , זִכּוּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
निरपराधिता , न्यायसिद्धि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
pembebasan, pembenaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
vrijspraak, rechtvaardiging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
exoneración, reivindicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
esonerazione, rivendicazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
exoneração, justificativa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
免除 , 辩护
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تبرئه
تصویر تبرئه
การพ้นผิด , การแก้ต่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی