جدول جو
جدول جو

معنی تبخیس - جستجوی لغت در جدول جو

تبخیس
(اِ تِ)
تبخس. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نماندن مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم. (آنندراج). بخس المخ تبخیساً، نماند مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم. یقال: ان آخر ما یبقی فیه المخ من البعیر اذا عجف السلامی و العین فاذا ذهب منهما لم یکن له بقیه بعد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبخس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
تغییر حالت جسم مایع به بخار در اثر حرارت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
غلبه کردن و خاموش گردانیدن. (از قطر المحیط). غلبه کردن به حجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ساکت کردن. (ناظم الاطباء) ، تحری. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قول بعض الشافعیه فی اشتباه القبله: اذا لم یمکنه الاجتهاد صلّی علی التبخیت. (منتهی الارب) ، سخن گفتن از روی بی عقلی و حماقت، خوشبخت شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بخور کردن به چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بخور کردن و بخور دادن. (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار) : و بخّره و بخر علیه، دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بخار انگیختن از چیزی. (فرهنگ نظام) ، بخار شدن. (ناظم الاطباء) ، تبخیر در اصطلاح فیزیک، تغییر حالت از مایع به حالت بخار را گویند.
- تبخیر سطحی، تغییر حالت از مایع به حالت بخار در سطح بسیاری از مایعات ممکن است روی دهد حتی در درجات عادی حرارت، آبی که درظرف دهان بازی با هوا مواجه شود تبخیر گردد مخصوصاً هرچه هوا خشک تر و درجۀ حرارت بالاتر رود تبخیر سریعتر انجام می گردد. این نوع تغییر حالت را تبخیر سطحی نامند. (از فیزیک ترمودینامیک تألیف روشن ج 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نسبت کردن به بخل. (تاج المصادر بیهقی). بخیل خواندن. (زوزنی). نسبت کردن کسی رابه بخل. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). به بخل تهمت زدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بخیل خواندن کسی را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم و آسان کردن زمین را. (از قطر المحیط). نرم کردن زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روان کردن آب را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تبجیس آب، روان کردن آن. (از اقرب الموارد) ، شکافتن ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبریس
تصویر تبریس
نرم کردن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیل
تصویر تبخیل
تهمت زدن کسی را، بخیل خواندن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
بخور کردن به چیزی، بخار شدن، تغییر حالت از مایع به بخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیب
تصویر تبخیب
غلبه کردن و خاموش گردانیدن، ساکت کردن، بی عقلی و حماقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنیس
تصویر تبنیس
تاخیر کردن او، پس ماندن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
((تَ))
بخار کردن، بخور دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
تبخّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Evaporation, Vaporization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
évaporation, vaporisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporación, vaporización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
uvukizi, uvukizaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
испарение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Verdunstung, Verdampfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
випаровування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
parowanie, odparowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
蒸发
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
بخار بننا , بخارات بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
বাষ্পীভবন , বাষ্পীভবন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
buharlaşma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporazione, vaporizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
증발
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
蒸発
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
אידוי , אִדוּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporação, vaporização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
penguapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
การระเหย , การระเหย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
verdamping
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
वाष्पीकरण
دیکشنری فارسی به هندی