جدول جو
جدول جو

معنی تبخثر - جستجوی لغت در جدول جو

تبخثر
(اِ تِ)
از ’ب خ ث ر’، پراکنده شدن و متفرق گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفرق و پریشانی. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
تغییر حالت جسم مایع به بخار در اثر حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبختر
تصویر تبختر
تکبر، خودنمایی، با خودنمایی و برازندگی راه رفتن، به ناز و غرور خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تبغثر نفس، خیانت و شوریدگی آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شوریدن دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به بغثره شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از ’ب خ ت ر’، خرامیدن به ناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناز و غرور خرامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرامیدن. (زمخشری) (دهار) (زوزنی) (فرهنگ نظام). نیکو مشی کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (فرهنگ نظام).
- به تبختر رفتن، گرازیدن. (صحاح الفرس). خرامیدگی و خرامش با ناز و شوکت و به این طرف و آن طرف میل کردن در رفتن. (ناظم الاطباء). با تکبر و نخوت راه رفتن، این معنی محدث در فارسی است. (فرهنگ نظام). راه رفتن نیک توأم با تمایل یاراه رفتن از روی تکبر و خودپسندی. (از قطر المحیط).
، تکبر. (زمخشری) :
به تبخترنه بذل مال ستاند ز ملوک
به تواضع نه بمنت سوی بدگو بدهد.
خاقانی.
لطفهای شه که ذکر آن گذشت
از تبختر بر دلش پوشیده گشت.
مولوی.
چون بگفت آن خسته را خاتون چنین
می نگنجید از تبختر بر زمین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بخور کردن به چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بخور کردن و بخور دادن. (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار) : و بخّره و بخر علیه، دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بخار انگیختن از چیزی. (فرهنگ نظام) ، بخار شدن. (ناظم الاطباء) ، تبخیر در اصطلاح فیزیک، تغییر حالت از مایع به حالت بخار را گویند.
- تبخیر سطحی، تغییر حالت از مایع به حالت بخار در سطح بسیاری از مایعات ممکن است روی دهد حتی در درجات عادی حرارت، آبی که درظرف دهان بازی با هوا مواجه شود تبخیر گردد مخصوصاً هرچه هوا خشک تر و درجۀ حرارت بالاتر رود تبخیر سریعتر انجام می گردد. این نوع تغییر حالت را تبخیر سطحی نامند. (از فیزیک ترمودینامیک تألیف روشن ج 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تبعثر نفس، شوریدن دل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
پراکنده گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
بخور کردن به چیزی، بخار شدن، تغییر حالت از مایع به بخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبختر
تصویر تبختر
خود نمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعثر
تصویر تبعثر
شوریدن دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
((تَ))
بخار کردن، بخور دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبختر
تصویر تبختر
((تَ بَ تُ))
خرامیدن، نازیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
تبخّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Evaporation, Vaporization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
évaporation, vaporisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporación, vaporización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
uvukizi, uvukizaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Verdunstung, Verdampfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
випаровування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
parowanie, odparowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
蒸发
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporação, vaporização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
بخار بننا , بخارات بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
বাষ্পীভবন , বাষ্পীভবন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
buharlaşma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
evaporazione, vaporizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
증발
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
蒸発
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
אידוי , אִדוּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
испарение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
penguapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
การระเหย , การระเหย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
verdamping
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
वाष्पीकरण
دیکشنری فارسی به هندی