- تبخانه
- تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید
معنی تبخانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستراح، توالت
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
مرکز ومعبد بتها، بتکده
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است
جایی که بت ها را در آن نگهداری می کنند، معبد بت پرستان، خانۀ بت، بتکده، بتستان، کنایه از جای زنان پادشاهان، حرم، فغستان، در تصوف کنایه از عالم لاهوت و مظهر ذات احدیت
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد، حمام، گرمابه، خانه زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود، شبستان
نسکخانه
پیشخانه کریاس جلوخان
مستراح
بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن
ناشتا، ناشتایی، چاشت
اکسی هموگلوبین
جای روشن کردن آتش، کوره، قسمتی از سماور کشتی راه آهن که آتش در آنست، آتشکده آتشگاه، لوله تفنگ، مجموع سلاحهای آتشین از توپ و تفنگ و مانند آنها
مطبخ، آشپزخانه، تنور
فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
دراز قد و کشیده بالا
خانه تابستانی که از خس سازند
شرابخانه، میکده، میخانه
ترکی بیستگانی (مستمری)، بر کشیدگی
هر چیز که آنرا با نان توان خورد و همچون ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن نان خورش ادام
اطاقی که تشت وآفتابه درآن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانندآن، مبرز مستراح
جای نگه داشتن توپها
شلاق قمچی تازیانه
تاقوت
تاب خانه گرم خانه
تب لرزه، تب نوبه
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
میکده و شرابخانه
محلّ نگه داشتن توپ ها، آن قسمت از لشکر که کار آن ها تیراندازی با توپ است مثلاً هنگ توپخانه
پاک و منزه است او (خدا)
خوراکی که هنگام صبح می خورند