سنگریز انداخته پاکوب و برابر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریختن سنگریز در جایی و آن را برابر و مسطح کردن. (ناظم الاطباء) : بطح المسجد، القی الحصی فیه و وثره. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و فی الحدیث: فاهاب بالناس الی بطحه، ای تسویته. (اقرب الموارد)
سنگریز انداخته پاکوب و برابر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریختن سنگریز در جایی و آن را برابر و مسطح کردن. (ناظم الاطباء) : بطح المسجد، القی الحصی فیه و وثره. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و فی الحدیث: فاهاب بالناس الی بطحه، ای تسویته. (اقرب الموارد)
بماندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عاجز و درمانده شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درمانده و مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) : استنفرتهم فبلحوا علی، ای ابوا کأنهم اعیوا عن الخروج معه و اعانته و طلبت منه حقی فبلح، ای عجز عن الاداء. (اقرب الموارد)
بماندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عاجز و درمانده شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درمانده و مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) : استنفرتهم فبلحوا علی، ای اَبوا کأنهم اعیوا عن الخروج معه و اعانته و طلبت ُ منه ُ حقی فبلح، اَی عجز عن الاداء. (اقرب الموارد)
برنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در مشقت و شدت انداختن کسی را کار. (آنندراج) : برح به الامر تبریحاً، در مشقت و شدت انداخت کار او را و آزار داد او را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برح اﷲ عنک، ای فرج. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سختی دوستی. ج، تباریح. (مهذب الاسماء). رجوع به تباریح شود
برنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در مشقت و شدت انداختن کسی را کار. (آنندراج) : برح به الامر تبریحاً، در مشقت و شدت انداخت کار او را و آزار داد او را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برح اﷲ عنک، ای فرج. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سختی دوستی. ج، تباریح. (مهذب الاسماء). رجوع به تباریح شود
راستداشت، درست کردن صحیح کردن غلطهای نوشته ای را درست کردن، کتابی را که ناسخان در آن تصرف کرده اند طبق قواعد بصورت اصل - یا نزدیک بدان - در آوردن، غلط گیری، جمع تصحیحات
راستداشت، درست کردن صحیح کردن غلطهای نوشته ای را درست کردن، کتابی را که ناسخان در آن تصرف کرده اند طبق قواعد بصورت اصل - یا نزدیک بدان - در آوردن، غلط گیری، جمع تصحیحات