جدول جو
جدول جو

معنی تباغض - جستجوی لغت در جدول جو

تباغض
دشمنی کردن با یکدیگر، با هم بغض و عداوت داشتن
تصویری از تباغض
تصویر تباغض
فرهنگ فارسی عمید
تباغض
(اِ ذَ)
یکدیگر را دشمن داشتن. (زوزنی). ضد دوستی کردن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مباغضه. (منتهی الارب). دشمنی کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم بغض و عداوت داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تباغض
با هم بغض و عداوت داشتن
تصویری از تباغض
تصویر تباغض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ غِ)
دشمنی کننده با یکدیگر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که از تبت رود و در ماوراءالنهر از شهر اوزکند گذرد. (از حدود العالم چ طهران ص 69)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
تزاحم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
دشمن دارنده. ضد محب. مبغض. لغتی (لهجه ای) ردی ٔاست و تنها ثعلب آن را آورده است و بهمین سبب در آیۀ ’انی لعملکم من القالین (قرآن 168/26) ’ کلمه قالین را باغضین تفسیر کرده اند (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- باغض الخل، از معدنیات، چیزی است که از سرکه گریزد. (به گمان من آهک و چیزهای آهکی است چون مهرۀ مار و پوست تخم مرغ و مروارید و امثال آن). رجوع به کائنات الجو ابوحاتم اسفزاری، چ طهران ص 94 شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشمنی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد تحبﱡب. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متباغض
تصویر متباغض
کینه ورز دشمنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباغی
تصویر تباغی
ظلم و ستم کردن، عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبغض
تصویر تبغض
دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباغض
تصویر متباغض
((مُ تَ غ))
دشمنی کننده
فرهنگ فارسی معین