یکدیگر را دشمن داشتن. (زوزنی). ضد دوستی کردن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مباغضه. (منتهی الارب). دشمنی کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم بغض و عداوت داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
یکدیگر را دشمن داشتن. (زوزنی). ضد دوستی کردن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مباغضه. (منتهی الارب). دشمنی کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم بغض و عداوت داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
دشمن دارنده. ضد محب. مبغض. لغتی (لهجه ای) ردی ٔاست و تنها ثعلب آن را آورده است و بهمین سبب در آیۀ ’انی لعملکم من القالین (قرآن 168/26) ’ کلمه قالین را باغضین تفسیر کرده اند (از تاج العروس) (از لسان العرب). - باغض الخل، از معدنیات، چیزی است که از سرکه گریزد. (به گمان من آهک و چیزهای آهکی است چون مهرۀ مار و پوست تخم مرغ و مروارید و امثال آن). رجوع به کائنات الجو ابوحاتم اسفزاری، چ طهران ص 94 شود. (یادداشت مؤلف)
دشمن دارنده. ضد محب. مبغض. لغتی (لهجه ای) ردی ٔاست و تنها ثعلب آن را آورده است و بهمین سبب در آیۀ ’انی لعملکم من القالین (قرآن 168/26) ’ کلمه قالین را باغضین تفسیر کرده اند (از تاج العروس) (از لسان العرب). - باغض الخل، از معدنیات، چیزی است که از سرکه گریزد. (به گمان من آهک و چیزهای آهکی است چون مهرۀ مار و پوست تخم مرغ و مروارید و امثال آن). رجوع به کائنات الجو ابوحاتم اسفزاری، چ طهران ص 94 شود. (یادداشت مؤلف)