جدول جو
جدول جو

معنی تبابین - جستجوی لغت در جدول جو

تبابین
(تَ)
جمع واژۀ تبّان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباین
تصویر تباین
جدایی، تفاوت، مخالف هم بودن، تضاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابین
تصویر تابین
سرزنش کردن کسی در رو به رو، عیب کردن، ستودن کسی پس از مردن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابین
تصویر تابین
زیردست، فرمانبردار، سربازی که درجه ندارد
فرهنگ فارسی عمید
در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن از صراح و منتخب، و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی، مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند، (غیاث اللغات)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: پائین ترین صاحب منصب فوجی، این لفظ نه فارسی است و نه ترکی و نه عربی، اما احتمال این است محرف لفظ تابین مصدر عربی باشد که یک معنیش پیروی کردن است، در تداول عوام، غیر صاحب منصب در نظام، شاید شکستۀ کلمه تابعین جمع تابع عربی باشد لکن تابین را بمعنی افراد نظامی و سربازان استعمال می کنند و آنرا به توابین جمع می بندند، یک فرد نظامی که صاحب منصبی نباشد مانند سرباز، مقابل درجه دار و صاحب منصب
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جدا شدن از یکدیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). بریدن از یکدیگر. (فرهنگ نظام). فرق. (فرهنگ نظام). تفاوت و فرق بودن و جدایی میان دو چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج). اختلاف و تفاوت و مخالفت و تناقض و عدم موافقت. (ناظم الاطباء)، (اصطلاح منطق) تباین بین دو قضیه آن است که مفهوم یکی بر مصادیق دیگری بطور کلی یا بر بعض آن صادق نباشد و آن بر دو قسم است: تباین کلی و تباین جزئی.رجوع بذیل هریک از این دو کلمه شود، (اصطلاح ریاضی) در نزد محاسبان و هندسه دانان دو عدد صحیح را گویند که جز بر واحد (یک) قابل قسمت نباشد مانند 7 و 9 (ظ: 5) که مشترکاً جز بر عدد واحد قابل تقسیم نیستند. پس این دو متباینند. و قید عدد صحیح از آن جهت است که در جریان کسری قرار نگیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 173) (تعریفات جرجانی)، (اصطلاح هندسه) تباین در مقادیر چه خط باشد و چه سطح و چه حجم. مقادیر مشترکه مقادیریند که همواره مقداری یافت شود که آنها را عاد نمایداعم از آنکه در آن جا مقدار اصم باشد یا منطق و مقادیر متباین آن دو مقداری هستند که مقداری یافت نشود که آن دو را عاد نماید. بدین ترتیب دو و چهار مشترکه اند و همچنین جذر دو و جذر هشت. ولی جذر پنج و جذر ده متباینند. این بود تعریفی از تباین و اشتراک در مقادیر، ولی در خطوط نوع دیگری از تباین و اشتراک وجوددارد که به تباین بالقوه و اشتراک بالقوه مشهور است. این نوع از تباین و اشتراک در احجام وجود ندارد و در سطوح هم مورد احتیاج نیست و فقط در خطوط می آید. وخطوط مشترکه بالقوه خطوطی هستند که در طول متباینندولی در مربعات مشترک چون جذر 3 و جذر 6. و خطوطی متباینند بالقوه که در طول و در مربعات آنها اشتراکی نیست چون جذر 2 و جذر 5. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیرۀ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند، (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائره المعارف اسلام، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تثنیۀ باب. موضعی است به بحرین. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تابین. در کتب عهد صفویه و قاجاریه این کلمه بسیار متداول است ازجمله در کتاب تذکره الملوک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تابین در همین لغت نامه و تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 8، 11، 13- 15، 19، 20، 25، 27- 30، 34، 46، 48، 53، 72، 75، 76، 78، 79، 82، 84، 85، 90 و خاندان نوبختی اقبال ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(تَوْ وا)
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین حضرت امام حسین ساخته و در جنگ برخلاف آن حضرت شرکت کرده بودند، پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده پشیمان شده توبه کردند و نام خود را ’توابین’ گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آن حضرت قیام کنند. رجوع به خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تبّع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبابعه و تبع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تبل و این نادر است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است جزء دهستان غار از بخش شهرری شهرستان تهران که در پانزده هزارگزی جنوب باختری ری و دوهزارگزی کهریزک وراه قم قرار دارد. آب آن از قنات و محصول آن صیفی وچغندرقند و شغل اهالی آنجا زراعت و گاوداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ته بائین، مأخوذ از فرانسه و در کتابهای علمی مصطلح است. از آلکالوئیدهایی است که از تریاک گیرند، دارویی است که اثر تشنج آور آن زیاد است و مورد استعمال درمانی آن محدود و سمی ترین آلکالوئیدهای تریاک است. دکتر عطایی آرد: ته بائین بمقدار کم (4%) در تریاک یافت شده و دارای خاصیت سمی و تشنج آور می باشد. مورد استعمالی نداشته و برای تهیه ’آسدیکون’ بکار میرود. (درمان شناسی ج 2 ص 704)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابّان
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
جمع تدبیر، پایان بینیها کار ساختمانها، اندیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریح
تصویر تباریح
سختی معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریق
تصویر تباریق
خوراک کم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباسیدن
تصویر تباسیدن
از شدت گرما بیخود شدن، از حرارت بیخود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
بشارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهیدن
تصویر تباهیدن
فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
یار دیدگان آنان که یاران پیامبر را دیده اند جمع تابع. تابعان، آنانکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
ترواش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابیزن
تصویر بابیزن
باد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازبین
تصویر بازبین
وارسی کننده، کنترل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابین
تصویر تابین
عیب کردن فرمانبردار، زیر دست
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباین
تصویر تباین
جدا شدن از یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرزین
تصویر تبرزین
آلت و سلاح شکستن هیزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباین
تصویر تباین
جدا شدن از یکدیگر، اختلاف داشتن، تفاوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابین
تصویر تابین
((بِ))
زیردست، سربازی که درجه ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
پرستو، گروه ها، گله گله
فرهنگ واژه فارسی سره
اختلاف، تفاوت، تمایز، توفیر، جدایی، دوگانگی، فرق، مغایرت
متضاد: تماثل
فرهنگ واژه مترادف متضاد